گروه خبری پارس دان
مرد مهاجری که عاشق کشورش بود
روزنامه اعتماد: وقتی سالیان از پس هم میگذرند آدمها متوجه میشوند چه بود و چه شد! این خاصیت گذر زمان است. جامعه ایرانی در میانه دهه ٧٠ همچنان تحت تاثیر عوارض سیاسی- اجتماعی ناشی از انقلاب و ٨ سال جنگ به سر میبرد.
بعضی هنرمندان شناخته شده بنا به جبر زمانه یا اختیار از کشور کوچ کرده بودند و گروهی دو دل در برزخ بین ماندن و رفتن. عدهای هم با خود جز ماندن، به جان خریدن پیچوخمها و خدمت به نسل جوان قرار دیگر نداشتند. رکنالدین خسروی را باید در همین زمره قرار داد. شاگردانش میگویند وقتی استاد خسروی در دهه٧٠ مصادف با سالهای ابتدایی آغاز به کار دانشگاه سوره قدم به دانشکده گذاشت، روح تازه به کالبد فضای آکادمیک دمید و شوری از جنس دیگر به جان دانشجویان رشته هنرهای نمایشی انداخت.
درست همان دوران که با دشواری و بدون حمایتهای مرسوم دولتی آن زمان ایدههایش را روی صحنه جاری میکرد و با استقبال چشمگیر تماشاگران مواجه میشد. دورهای که کمتر کسی باور داشت دشواریهای تمرین و اجرای نمایش، یکی از ارکان مهم تئاتر ایران را خسته کرده و به ناچار باید دل به دریا بزند. سیمین داوودی، همسر و همراه همیشگی رکنالدین خسروی در این باره به «اعتماد» میگوید: «کتابخانه ایرانیان از آقای خسروی دعوت کرده بود تا درباره تئاتر ایران سخنرانی کند.
از طرفی باید برای معالجه به انگلستان میرفت و تا آن زمان ابدا قصدی برای همیشه ماندن و مهاجرت مطرح نبود. ولی عملا به سختی میتوانست کار کند و از بیمهریها دلگیر بود. در فرودگاه مهرآباد هم مسائلی به وجود آمد که در نهایت به این تصمیم رسید. او عاشق ایران بود و تلاش کرد همینجا به کارش ادامه دهد.»
در نهایت اسفند سردِ ١٣٧۵ را باید همان تاریخی دانست که «رکنی» تئاتر ایران تصمیم گرفت برای همیشه رخت سفر ببندد. همان شبی که چمدانهایش رفت! و خودش به اجبار تا بهار ٧۶ همچنان در ایران ماند. سالیان از پس هم گذشت تا ٢٠ سال بعد، دوباره یک روز زمستانی- ٢۶ دی ١٣٩۵- خبر رسید تئاتر ایران به سوگ یکی از ارکان خود نشسته است.
محمدرضا خاکی از مدرسان و کارگردانان تئاتر عصر روز شنبه در مراسم نکوداشتی که با حضور همسر رکنالدین خسروی، شاگردانش و همکارانش در دانشگاه سوره برگزار شد با بغضی در گلو خاطرهای تعریف کرد که گویاست. «وقتی «باغ آلبالو» را روی صحنه داشت، یکی از شبها به دیدن نمایش رفتم و او دستم را گرفت و به پشت صحنه برد. یک جعبه لامپ دیدم که در نظر اول برایم عجیب به نظر میرسید. آقای خسروی گفت: میبینی؟! عدهای هر شب لامپهای پشت صحنه من را میشکنند و باید یک جعبه لامپ بخرم.»
این هنرمند ادامه داد: «به هرحال ما در چنین شرایطی تئاتر کار کردیم. به هرحال عدهای به تئاتر احترام گذاشتند و عدهای هم نگذاشتند. البته هنوز هم بعضی به تئاتر احترام نمیگذارند. امیدوارم راه افرادی مثل خسروی را ادامه دهیم که به تئاتر احترام گذاشتند.» هرمز سیرتی در همین رابطه به نکته جالبی اشاره کرد. «همان زمان در سالن اصلی تئاترشهر نمایشی روی صحنه بود که دولتیها بسیار برایش هزینه کرده بودند ولی تماشاگر دعوتی داشت، آن هم بسیار اندک؛ اما «باغ آلبالو»ی خسروی بدون کوچکترین حمایت دولتی، مملو از تماشاگر بود.»
عطاءالله کوپال، مدرس دانشگاه و همراه قدیمی رکنالدین خسروی صحبتهایش را اینگونه آغاز کرد: «در ادبیات فارسی آرایهای به نام «استعاره» وجود دارد. طی سالهای طولانی زیست و همکاری با رکنی متوجه ویژگی در آثارش شدم که نامش را استعاره در میزانسن میگذارم. خسروی از دل نمایشنامه میزانسنهایی استخراج میکرد که استعارهای رخ میداد و تماشاگر از بازیگر حرکتی میدید که درست معنای دیالوگ بیان شده را تداعی میکرد.
میزانسن برای خسروی یک حرکت صرف (movement) نبود بلکه به تراشیدن یک سنگ و تبدیل آن به شیء ارزشمند شباهت داشت.» کوپال از همکاری با خسروی در نمایش «تیاله» محمدرضا کلاهدوزان به عنوان نخستین تجربهای یاد کرد که با «یک کارگردان واقعی» مواجه شد: «مهمترین ایدهاش این بود که کارگردان باید چیزی به اثر اضافه کند.
از این حیث خسروی در طول خلق نمایش به این توجه داشت که ضمن خلق یک میزانسن به چیدمان ترکیبی دست پیدا کند و این را در نمایش «تولد» (١٣۶٧) میبینید. جایی که به یک آفرینش دوباره از متن دست پیدا کرد.» این مدرس دانشگاه در نهایت از یک ایده جدی صحبت کرد: «برای خسروی نه فقط بزرگداشت که باید موزهای برپا کنیم تا تمام آنچه یک عمر انجام داد یکجا جمع شود و برای نسل آینده قابل مشاهد و بررسی باشد.»
اصغر شریعتی از شاگردان قدیمی رکنالدین خسروی که اجرای مراسم را برعهده داشت از تاثیر آن سالهای استاد خود بر دانشجویان و محیط دانشگاه گفت و از رویا تیموریان به عنوان یکی از شاگردان قدیمی او خواست به صحنه بیاید.
تیموریان که به همراه مسعود رایگان در مراسم حضور داشت ابتدا به تقدیر و تشکر از سیمین داودی پرداخت: «اگر یک فرد فرهیخته و عاشق فرهنگ و هنر کشور کنار آقای خسروی نبود امکان نداشت او بتواند تمام زمانش را صرف تئاتر کند. الان متوجه شدم چه شانسی داشتم که آن زمان با ایشان آشنا شدم و درس گرفتم. فکر میکنم بزرگترین کارم به عنوان شاگرد این است که آن آموزهها را به نسل جدید منتقل کنم. آقای خسروی همواره میگفت تا انسان خوبی نباشید نمیتوانید هنرمند خوبی باشید و شناخت خود، مهمترین آموزه ایشان بود.»
اما در کنار خاطرهگویی جمشید جهانزاده، شعرخوانی دلنشین بهروز بقایی به یاد استادش- که استقبال گرم حمید مظفری را به همراه داشت- و نمایش مستند «مردی با پیراهن مشکی»؛ صحبتهای سیمین داودی، همسر رکنالدین خسروی حسن پایان نکوداشت بود: «روزگار عجیبی است و کمتر کسی سرجای خودش قرار دارد. در اصل خسروی باید اینجا روی صحنه در برابر شما میایستاد ولی از بد روزگار من اینجا هستم.
خسروی آنچه برای احیای تئاتر انجام داده برای همیشه خواهد ماند. او شیفته ایران بود و غربت و دوری از کشور هم نتوانست مانع جستوجوهایش شود. همواره خوشحال بود که چراغ تئاتر با وجود موانع که او خوب با آن موانع آشنایی داشت، روشن است. همواره نگران تبدیل شدن تئاتر به وسیلهای برای سرگرمی بود و من در این سالها با مرور دستنوشتهها و مصاحبههای خسروی او را دوباره شناختم. او معتقد بود داشتن تئاتر پویا و تفکربرانگیز به از خودگذشتگی نیاز دارد و باور داشت دانشجویان و هنرمندان میتوانند این مهم را تحقق بخشند تا ما شاهد پویایی این هنر والا باشیم.»
فرزاد معافی، مدیر گروه نمایش دانشگاه سوره در این مراسم از اضافه شدن جایزه «رکنالدین خسروی» در جشنواره تئاتر دانشگاه سوره خبر داد. به نظر میرسد پیگیری اختصاص بخشی از موزه تئاتر ایران به آثار بهیادگارمانده از این هنرمند صاحب سبک و اندیشه تئاتر ایران پیشنهادی است که باید از سوی مسوولان هنرهای نمایشی جدی گرفته شود. نکوداشت استاد رکنالدین خسروی به همت دانشآموختگان تئاتر سوره و شاگردان استاد در دانشگاه سوره برگزار شد.
گروه خبری پارس دان
مرد مهاجری که عاشق کشورش بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر