۱۳۹۶ آذر ۹, پنجشنبه

«یک قناری، یک کلاغ»؛ درباره‌ رازهای یک خانه قدیمی



تیم فرهنگ و هنر پارس دان

«یک قناری، یک کلاغ»؛ درباره‌ رازهای یک خانه قدیمی



روزنامه اعتماد: خب حالا که خانم قاضیانی از آرامش پشت دوربین سخن گفتند، من می‌توانم بروم سراغ سکوت جلوی دوربین! در فیلم خانه بی‌سر و صدایی داریم که سکوتش تهدیدگر است. صدای راه رفتن و سخن گفتن آدم‌ها در آن فضا می‌پیچد و به خوفناکی حس کلی فیلم کمک می‌کند. این در مرحله فیلمنامه بود یا از آن امکاناتی بود که لوکیشن در اختیارتان گذاشت؟ چون بالاخره خانه‌های قدیمی سقف‌های بلندی دارند که باعث می‌شوند صداها در آنها بپیچد.

 


 رازهای خانه قدیمی

عبداللهی: این در فیلمنامه هست. در توضیح لوکیشن آمده «خانه‌ای درندشت و تازه‌ساز وسط یک باغ بزرگ.» در فیلم هم می‌شنویم که این خانه را شخصیت مرد قصه یک‌سال پیش به خواست و بنا بر سلیقه زن ساخته است. ما دل‌مان می‌خواست خانه وسط باغ باشد و بیرون از شهر بودنش را برساند. ولی خانه‌هایی که می‌دیدیم خیلی فرسوده بودند. علی حضرتی این خانه را پیدا کرد. دیدیم نزدیک‌ترین لوکیشن به قصه ما است. نوساز بودنش هم باورکردنی بود.

پیچیدن صداها در آن فضا ناخواسته بود؟


عبداللهی: نه؛ اصلا مقداری از آن صداها را بعدا در مرحله صداگذاری ساختیم. می‌خواستیم این سکوت و خوف را برسانیم.


یک قناری، یک کلاغ در نگاه اول به لحاظ تولیدی فیلم ساده‌ای است. خانه‌ای قدیمی و دو شخصیت و وسایل اندک. ولی همین فضا به شما امکان جلوه‌گری‌هایی می‌داده که از آن پرهیز کرده‌اید. می‌توانستید در طراحی صحنه و موسیقی و… به همان راهی بروید که آثار تاریخ معاصر ما رفته‌اند.


حضرتی: ما یک چیزهایی داشتیم که سرنوشت پروژه به آنها بستگی داشت. مثل دو بازیگری که توان بیان این دیالوگ‌ها و بازی در این نقش‌ها را داشته باشند. یا لوکیشنی که اگر پیدا نمی‌شد اصلا امکان ساخته شدن فیلم از بین می‌رفت. اما پس از پیدا شدن اینها، می‌توانستیم همان رویکردی را در پیش بگیریم که شما به آن اشاره کردید. خانه پر از وسیله و موسیقی آن دوران و… دو اتاق ما در آن لوکیشن انبار وسایل بود ولی تصمیم گرفتیم خیلی قطره‌چکانی از آنها استفاده کنیم.



 


گفتیم قرار نیست مبهوت شویم و باید ببینیم برای هر صحنه چه چیزهایی نیاز داریم. درباره موسیقی هم با شورا کریمی قرار گذاشتیم موسیقی روز بسازیم ولی از جنسی که در قالب گذشته خوش بنشیند. واقعا ایستادگی روی استایل و سبک فیلم و یادآوری الزامات این کار به سرتیم‌ها و به خودمان، یکی از تصمیمات مهم بخش تولیدی پروژه بود.

عبداللهی: ما میزانسن را برای این می‌دهیم که بازیگران بیشترین آزادی عمل را برای روایت داستان داشته باشند. هیچ میزانسنی نباید مخل این اصل می‌شد. حتی اشیا هم باید طوری انتخاب می‌شدند که آزادی بازیگر را مخدوش نکنند. از ابتدا بنا را در طراحی صحنه و میزانسن و دکوپاژ بر همین گذاشتم.


در سکانس افتتاحیه فیلم زن و مردی می‌بینیم و تفنگی آویخته به دیوار و آینه‌ای. زن و مرد حرف می‌زنند. از تفنگ آویخته به دیوار گلوله‌ای شلیک می‌شود و آینه‌ هم مثل خاطره این رخداد باقی می‌ماند. به نظرم در همین سکانس قراردادهایی با مخاطب می‌گذارید که تا انتها به آنها پایبند می‌مانید. یکی از این قراردادها دیالوگ است. جنس دیالوگ‌های فیلم هم می‌تواند با بیانی بد تبدیل به پاشنه آشیل شود. راستش خیلی زیاد می‌بینیم نمونه‌هایی که در آنها بازیگران دارند دیالوگ‌هایی را می‌گویند که به وضوح برای‌شان ثقیل است و درک روشنی هم از آنچه می‌گویند، ندارند.


قاضیانی: بله، کلمات را متجلی نمی‌کنند.


دقیقا. انگار فقط می‌خواهند هرچه زودتر از زیر بار دیالوگ رها شوند. شما جلسات دورخوانی داشتید؟


عبداللهی: نه. یک‌بار نشستیم و فیلمنامه را خواندیم.


قاضیانی: آقای عبداللهی برای ما متن را خواندند.


عبداللهی: بله. دلیلی نداشت بارها دورخوانی کنیم. وقتی دو بازیگر قدر دارید که می‌دانید از پس اجرای نقش و بیان این جملات برمی‌آیند، دیگر نگرانی‌ ندارید و دورخوانی متعدد هم دلیلی ندارد.


حضرتی: کار دشوار ما پیدا کردن بازیگرانی بود که بتوانند این جملات را بگویند و این نقش‌ها را ایفا کنند. وقتی پیدای‌شان کردیم، تا حد زیادی خیال‌مان آسوده بود.


قاضیانی: کار مهم برای من قدم اول در پیدا کردن صدا و لحن بود. چون این گام ابتدایی هرچه بود باید تا انتهایش می‌رفتم. خوشبختانه من حافظه خوبی دارم. رجوع کردم به خاطراتم از پدربزرگ و مادربزرگم که یک نسل پیش از پدر و مادرم هستند و شیوه سخن‌گفتن‌شان. یادم هست وقتی پدر بزرگم فوت کرد، مادر بزرگ گفت: «آقا وقتی از در وارد می‌شدند، گماشته‌ها از آن سر می‌دویدند تا مقابل و داخل که می‌آمدند، می‌گفتند بانو امروز چگونه گذشت؟» این خیلی برای من آشنا بود. زبان تاریخی عجیب و غریبی هم نبود.


عبداللهی: برخلاف تصور دیالوگ‌ها و سیاق کلام خیلی واقعی است. می‌شود به خود واقعیت ارجاع داد. آدم‌ها همین طور صحبت می‌کرده‌اند. چندی پیش یادداشتی خواندم مبنی بر چرایی عدم شباهت دیالوگ‌های این فیلم با آثار علی حاتمی. واقعا چه الزامی دارد مدل صحبت کردن آدم‌های هر اثر نمایشی مربوط به تاریخ معاصر و دهه‌های بیست و سی شبیه دیالوگ‌های علی حاتمی باشد؟ حاتمی دیالوگ نویس و فیلمساز خوبی بود و از قضا من هم خیلی دوستش دارم. ولی قرار نیست هرچه در این دوره می‌سازیم، شبیه نوشته‌های حاتمی باشد. حاتمی دنیای شخصی‌ای از آدم‌ها و آن مقطع تاریخی داشت و دیالوگ‌هایش مبتنی بر فرض‌های شخصی‌اش بود. این فرض‌ها می‌تواند به تعداد نویسنده‌ها و کارگردان‌هایی که سراغ آن مقطع می‌روند، تنوع داشته باشد.


اصلا دهه‌های بیست و سی آنقدر از ما دور نیستند. ما سروده‌های شاعران و مصاحبه‌های‌ چهره‌های فرهنگی و سیاسی این مقاطع را داریم و می‌بینیم که مدل حرف زدن‌شان چندان از امروز ما دور نیست.



 


 رازهای خانه قدیمی

عبداللهی: بله. بنابراین دیالوگ تنها مسئله ما نبود که بخواهد تمرکزمان را بگیرد. ما می‌دانستیم دو بازیگر فرهیخته می‌خواهیم که مسلط بر بازیگری باشند. ولی نه فقط برای بیان دیالوگ‌ها؛ برای بازی. چون زمان زیادی از فیلم بدون دیالوگ است. خانم قاضیانی اشاره کردند که باید با یک چشم حس‌های مختلفی را می‌رساندند. این واقعا کار آسانی نبود. اصلا یکی از نگرانی‌های ما شکل این چشم‌بند بود.

حضرتی: دقیقا. می‌توانست تبدیل به بحران شود و اصلا کمدی ناخواسته‌ای ایجاد کند.


قاضیانی: جدا از نگرانی‌های چندماهه تهیه‌کننده و کارگردان، خود من هم مدتی درگیر این چشم‌بند شدم و این نگرانی را داشتم که قرار است چه شکلی باشد. روی همه این جزییات فکر شده بود.


پرسش بعدی‌ام را از هرسه شما مطرح می‌کنم. در تمام پروسه تولید فیلم روی استقبال کدام طیف از مخاطبان حساب کرده بودید؟


عبداللهی: مثل هر فیلمسازی دل‌مان می‌خواست بیشترین مخاطب ممکن را داشته باشیم. قطعا به مخاطب اندک فکر نکردیم. تصور می‌کنم مخاطبان این فیلم کم نیستند. فقط شاید دور از دسترس باشند. بخشی از آنها مخاطبانی‌ هستند که خیلی سینما نمی‌روند. طبعا این فیلم مخاطبی را می‌طلبد که اسیر عادت‌های دیدن فیلم‌های تکراری و مشابه نشده باشد. تعدادشان هم کم نیست. ما باید شرایطی فراهم کنیم که آن مخاطب که کم نیست و بالقوه مخاطب چنین فیلم‌هایی است، بتواند این فیلم را ببیند.


بحث من کم و زیاد بودن مخاطب بالقوه فیلم نیست. منظورم مخاطب هدف بود. کسانی که فکر می‌کردید یک قناری، یک کلاغ برای‌شان جذابیت دارد.


حضرتی: ما تصوری از سلیقه مخاطب داریم که لزوما صحیح نیست. متریال متنوعی مقابل مخاطب نگذاشته‌ایم و به او امکان انتخاب نداده‌ایم. درباره همین فیلم نکته‌ای بگویم شاید برای‌تان جالب باشد. پخش‌کننده‌های زیادی با سلایق متفاوت و متنوع آمدند و فیلم ما را دیدند. تعدادی از آنها را من پرچمداران نگرش مخاطب عام می‌دانم. همه آنها یک جمله مشابه گفتند؛ فیلم خوبی است ولی مخاطب عام دوستش ندارد. به چند نفر آنها که رویم می‌شد گفتم که شما خودتان مخاطب عام هستید! یکی از آنها سه‌بار فیلم را دید و با خانمش هم به تماشای آن نشست ولی باز معتقد بود مخاطب عام، این فیلم را دوست ندارد.



 


ما تلقی نادرستی از مخاطب عام داریم. پخش‌کننده‌ها می‌گویند فیلم‌تان را دوست داریم اما مخاطب عام کمدی می‌خواهد. خب با این دیدگاه هرگز فضایی برای کارهای متفاوت مهیا نخواهد شد. من بیشتر به فکر این بودم که چگونه فیلم را از لابیرنت پخش بگذرانم و به مخاطب برسانم. نگران مخاطب عام و خاص نبودم. معتقد بودم این فیلم می‌تواند تماشاگر خودش را داشته باشد ولی مشکل کسانی هستند که فکر می‌کنند فقط ژانر کمدی جواب می‌دهد. در این فضا همانطور که گفتم مشکل ما پنجاه‌درصد اول است که باید فیلم را به مخاطب برسانیم.

وضعیت غم‌انگیزی است. فیلم‌های فرهادی فروش خوبی می‌کنند، دو، سه سال بعد همه آن مدل فیلم می‌سازند. بعد کمدی‌ها می‌فروشند، موج به سمت ساخت کمدی تغییر جهت می‌دهد. این میزان بی‌خلاقیتی و بی‌ذوقی مایه افسوس است.


حضرتی: کسانی که این تفکر را دارند، همواره چند قدم از مخاطب عقب‌ترند و به همین دلیل پیوسته غافلگیر می‌شوند. می‌گویند مثل فیلم‌های فلانی بسازیم. واقعا یعنی چه؟!


قاضیانی: من از روزهایی که هنوز بازیگر نشده بودم و جنونش را داشتم و با گل‌های حیاط خانه‌ام در سانفرانسیسکو حرف می‌زدم و برای‌شان برنامه اجرا می‌کردم تا امروز که مخاطبانم مردم واقعی‌اند، مخاطبان ذهنی‌ام تغییر نکرده‌اند. علی حضرتی برای تفریح به سینما نیامده است. ایرج کریمی را پیدا کرد و با او فیلمی ساخت که به آخرین فیلم کریمی تبدیل شد. شاید کسانی بگویند اگر نمی‌ساخت چه اتفاقی می‌افتاد؟ من می‌گویم خیلی فرق می‌کرد.



 


وقتی پدرم داشت به کما می‌رفت، حسرت می‌خوردم که کاش می‌توانست آخرین جمله‌اش را بگوید. آخرین جمله ایرج کریمی را علی حضرتی به ما رساند. اصغر عبداللهی مثل سازنده یک عروسک برای تک‌تک کلمات این فیلمنامه وقت گذاشته و ظرافت به خرج داده. من برای زحمت این دو عزیز احترام بسیار قائلم اما وقتی می‌گویم مخاطبان ذهنی‌ام تغییر نکرده‌اند، یعنی اساسا حسابگری را شأن هنرمند نمی‌دانم. اینکه بنشینیم فکر کنیم الان چه چیزی جواب می‌دهد و ما همان را بسازیم، مسیر از اساس نادرست است.

معمولا هم این حسابگری‌ها جواب نمی‌دهد. یعنی در سال فیلم‌های شکست‌خورده زیادی می‌بینیم که براساس همین محاسبات ساخته شده‌اند.


عبداللهی: برای من هم سخت است که درباره مخاطب و مخاطب‌شناسی صحبت کنم. چون این تصور را به وجود می‌آورد که خیلی از مخاطب دورم. نه! من جدا از مخاطب نیستم.


حضرتی: بارها برای همکاری در پروژه‌های مختلف به دفاتر تولید دعوت شده‌ام. پرسیده‌ام داستان فیلم چیست؟ گفته‌اند: بفروش است. باز پرسیده‌ام دو خطی داستان فیلم چیست؟ جواب گرفته‌ام که کمدی است… باز بحث داستان را پیش کشیده‌ام و گفته‌اند فلانی و فلانی قرار است در فیلم بازی کنند. خب ما باید ابتدا بنا را بر این بگذاریم که در حال تولید یک اثر هنری هستیم. به لازمه‌هایش فکر می‌کنیم و فیلم را می‌سازیم و بعد می‌رویم سراغ چگونه عرضه کردنش.


قاضیانی: مخاطب خیلی متنوع‌تر از چیزی است که تصور می‌کنیم. مثلا من در تلویزیون کار نمی‌کنم. کمدی خوبی هم به من پیشنهاد نشده و عمده پیشنهادها از جنسی بوده‌اند که حاضر به بازی در آنها نشده‌ام. خب به این ترتیب در شهرستان‌ها و روستاها نباید من را زیاد بشناسند. ولی چند روز پیش در روستایی بودم و ناباورانه دیدم دختری بسیار زیبا به سمتم آمد و با اشاره به کنسرت سال ٩۴ من گفت خانم قاضیانی امیدوارم کنسرت بعدی‌تان را بتوانم در تهران از نزدیک ببینم.



 


یعنی آن دختر روستایی حتی فعالیت‌های من در حوزه موسیقی را دنبال می‌کند. شما به عنوان هنرمند باید ماموریت‌تان را انجام دهید و آن طرف هم حتما هستند کسانی که این ماموریت را از شما بگیرند. چند روز پیش با همین عزیزان بحث بود که بلاتار چه شهامتی دارد که تانگوی شیطان را در هفت ساعت می‌سازد؟ اگر او قرار بود به هریک از این چیزها فکر کند، هرگز نمی‌توانست برای ما اثر بیافریند.

بله. اصولا حسابگری افراطی راه را بر هر نوع خطرکردنی می‌بندد. آقای عبداللهی می‌خواهم سراغ یکی از همین خطرکردن‌ها بروم. در یک قناری، یک کلاغ شخصیت مردی داریم که از ناحیه همسرش احساس تهدید می‌کند. راز داستان، شخصیت زن است. نمی‌دانیم چه در سر دارد و از حرف‌های مرد حس می‌کنیم ممکن است هر لحظه انتقام بگیرد. اگر همراه مرد از خانه خارج می‌شدیم و بازمی‌گشتیم یا با هر تمهید دیگری کنار مرد قصه می‌ماندیم، ساختار آشناتر و کم‌خطرتری داشتیم. ولی در فیلم ما کنار زن می‌مانیم. مرد از خانه بیرون می‌رود و ما رفتار روزانه زن را می‌بینیم و از طریق صدای سر حتی وارد دنیای ذهنی او می‌شویم. با این ساختار، اینکه زن تا پیش از سکانس پایانی همچنان رازگونه بودنش را حفظ کند، کار راحتی نیست. یعنی طناب باریکی است که باید تعادل زن روی آن حفظ شود که از طرفی به نظر ما شخصیت منفی‌ای نیاید و از سوی دیگر حس کنیم انتقام گرفتن از او برمی‌آید. متوجه این خطر بودید؟


عبداللهی: من هیچ‌وقت به این فکر نکردم که منظر روایت را به مرد بدهم. فکر ‌کردم که زاویه روایت را محدود به قهرمان زن نگه دارم ولی دیدم بازخیلی محدودمان می‌کند. زاویه روایت را سوم شخص محدود گرفتم.


در آن صورت قصه حالت آشناتری می‌گرفت و کم‌خطرتر می‌شد. در واقع شما راه دشوارتر را برگزیده‌اید. ما خیلی به زن قصه نزدیک و با او آمیخته‌ایم. در چنین شرایطی کار بازیگر خیلی دشوار است که بازی‌ای تاویل‌پذیر ارایه دهد که به برداشت‌های مختلف راه بدهد.


قاضیانی: این تاویل‌پذیری اشاره درستی است. برخی دیالوگ‌ها اگر با هر حسی گفته می‌شدند، به این اصل لطمه وارد می‌شد. گاهی احساس می‌کردم با فیکس نگه داشتن نگاه هنگام بیان دیالوگ، باید این حس دوگانه را از زن به مخاطب بدهم. در آن لحظات حتی یک پلک زدن می‌توانست این اصل را مخدوش کند.



 


 رازهای خانه قدیمی

به همین دلیل معتقدم این یکی از بازی‌های سخت شماست. تا پیش از سکانس پایانی اگر کسی بگوید زن اهل ادبیات است و قصد کشتن مرد را ندارد، قبول می‌کنیم. اگر هم کسی بگوید در سکانس پایانی زن از مرد انتقام می‌گیرد، باز می‌پذیریم. در واقع این بازی نشان می‌دهد که بازیگر کاربلد باید بداند کجاها اگر هیچ کاری نکند و هیچ حسی را منتقل نکند، بهتر است.

قاضیانی: ما در سینمای‌مان نقد بازیگری به معنای جدی‌اش نداریم. خوشحالم که این تلاش و دشواری بازی در این نقش دیده شده است. واقعا نقش راحتی نبود.


خب برویم سراغ موضوع حاشیه‌ای. فیلم به جشنواره راه پیدا نکرد. معمولا در این موارد عوامل اعتراض می‌کنند و بازیگران هم به نوعی نارضایتی‌شان را نشان می‌دهند. اما از جمع تولیدکنندگان این فیلم صدای اعتراضی شنیده نشد. نمی‌خواستید وارد این بازی بشوید؟


حضرتی: الان هم نمی‌خواهم خیلی وارد جزییات این ماجرا بشوم. می‌دانم شرکت در جشنواره قواعدی دارد. ما فرم را پر کردیم و برای جشنواره فرستادیم. دوستانی در دبیرخانه داشتیم که تماس می‌گرفتند و می‌پرسیدند قصد ندارید اینجا بیایید؟ هر روز خیلی از کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان می‌آیند و بحث و لابی می‌کنند و… گفتم من هرگز از این کارها نکرده‌ام و نخواهم کرد. فرم را پر کرده‌ایم و منتظر نتیجه می‌نشینیم. همین‌جا هم بگویم که منظورم از نقل این خاطره این نبود که هر فیلمی به جشنواره راه یافته، سازندگانش لابی کرده‌اند.



 


خواستم جو غالب آن روزها را بگویم. اما جدا از بحث شرکت یا عدم شرکت فیلم در جشنواره، چیزی که باعث ناراحتی‌ام شد این بود که دیدم جشنواره فیلم فجر هم دارد خودش را براساس معیارهای گیشه تنظیم می‌کند. بزرگان سینمای ما که باید وقتی یکی مثل من دلش می‌لرزد به او قوت قلب بدهند که ادامه بده، خودشان تبدیل شده‌اند به کسانی که من را نصیحت می‌کنند چرا کمدی نمی‌سازی؟ وقتی این موج به فجر برسد یعنی بحران از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است. در واقع کسانی که سینما را جدی دنبال می‌کنند، دارند پناهگاه‌های‌شان را یکی‌یکی از دست می‌دهند. به نظرم بخش نگران‌کننده ماجرا اینجاست.

آقای عبداللهی، چند سال بود که برای ساخت فیلم اول می‌گفتند سازندگان‌شان باید سوابقی داشته باشند و نمونه ‌کار بیاورند و… شما پس از سال‌ها فعالیت بالاخره فیلم اول‌تان را ساختید و شاید نام‌آشناترین فیلم‌اولی سال گذشته سینمای ایران بودید. راه نیافتن فیلم به جشنواره برای شما مایه تعجب نشد؟


عبداللهی: وقتی فیلم را به جشنواره دادیم، یعنی مشتاق شرکت در این رویداد و دیده شدن فیلم‌مان بودیم. اما اینکه آیا شایستگی‌اش را داشتیم یا نه، نمی‌دانم. من در این مورد قرار نیست نظر بدهم.


خانم قاضیانی شما را هم به عنوان بازیگری که اهل اعتراض باشد و پیرو راه نیافتن فیلمش به جشنواره یا کاندیدا نشدن و… سروصدایی کند، نمی‌شناسیم. راستش اصلا یادم نمی‌آید چنین کاری کرده باشید.


قاضیانی: نقشم را در یک قناری، یک کلاغ کنار دو نقش دیگری می‌گذارم که برای‌شان سیمرغ بلورین بردم. در میدان آرژانتین جلوی داروخانه در تاکسی بودم که خبر را خواندم. ابتدا دلم سوخت برای این شخصیتی که زحمت زیادی برایش کشیده بودم. ولی صادقانه بگویم وقتی جشنواره آغاز شد و حاشیه‌ها اوج گرفت و آن وضعیت «داغون» را دیدم (روی این واژه داغون تاکید می‌کنم) خوشحال شدم که فیلم در چنین جشنواره‌ای نیست. شما گفتید من اهل اعتراض و حاشیه نیستم. دلگرم‌کننده است که چنین تصویری از من دارید. در این هجده ‌سال پیش آمده که شب جزو کاندیداها بوده‌ام و فردایش اسمم را درآورده‌اند. نشسته‌ام و برنده را تشویق کرده‌ام. سعی کرده‌ام آنقدر عزت نفس داشته باشم که نگذارم چیزی آرامشم را به هم بزند.


بگذارید در پایان درباره بروم سراغ علی حضرتی و کارنامه‌اش. اخیرا فیلمی را به کارگردانی بهروز غریب‌پور به پایان رسانده‌اید. این تصویری که از علی حضرتی در سینمای‌مان به دست داده شده، ممکن است مانع پیشنهادهای متنوع‌تر بشود. به‌شخصه فکر می‌کنم داشتن تهیه‌کنندگانی که تولیدات‌شان دارای شناسنامه باشد خوب است. حالا می‌خواهد شناسنامه کار تجاری باشد یا سینمایی متفاوت‌ و جدی‌تر. اما با این روند فکر می‌کنید ممکن است روزی یک فیلم کمدی به تهیه‌کنندگی علی حضرتی ببینیم؟


حضرتی: یک‌بار آقای عبداللهی به من گفتند دوست نداری کمدی کار کنی؟ گفتم حتما دوست دارم. مگر می‌شود سینما را دوست داشت و دلبسته بیلی وایلدر نبود؟ ایشان هم گفت همین توقع نشان می‌دهد که نمی‌خواهی کمدی کار کنی (می‌خندد) ولی جدا از شوخی رویکردم این نیست که قرار است تهیه‌کننده‌ای بشوم با کارنامه‌ای پر از فیلم‌ها و سریال‌های متنوع. جنبه تجاری ماجرا برایم مهم است اما اولویت اصلی نیست.



 


چه‌بسا روزی کمدی هم کار کنم اما به شرطی که به کار توسعه این سبک و مسیر بیاید، مسیری که ادامه دادنش یک تیم با مطالعه و همدل می‌خواهد که فکر می‌کنم آن را داریم و یک قاطعیت و اراده آهنین که آن را هم ان‌شاءالله نگه می‌داریم.





«یک قناری، یک کلاغ»؛ درباره‌ رازهای یک خانه قدیمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر