تیم فرهنگ و هنر پارس دان
«هنرمند فاجعه»؛ فیلمی خاص که در بدی بیهمتاست
در سال ۲۰۰۲ در شرایطی که هیچ آینده روشنی در انتظارشان نبود، تامی به کمک گرگ فیلمی به نام «اتاق» ساخت که مضحکهای از خطاهای سینمایی است. پس از نخستین نمایش، فیلم سوژه خنده و تمسخر شد و پس از مدت کوتاهی، به دلیل بیهمتابودنش در بدی، به کالتی کلاسیک تبدیل شد.
تامی وایزوی حقیقی مرد مرموزی است. از لهجه و زبان انگلیسی پرغلطش که در «اتاق» هم بهخوبی مشهود است، به نظر میرسد اهل اروپای شرقی باشد. تامی وایزوی حقیقی بنا به روایت فیلم فرانکو ادعا میکند اهل نیو اورلئان است، اما همانطور که در توضیحات ابتدایی فیلم فرانکو میخوانیم، هیچکس نمیداند او اهل کجاست، چند سال دارد و این پول هنگفت را از کجا آورده است.
بعضیها میگویند سال ۱۹۵۵ در لهستان به دنیا آمده است و روایتهای مختلفی درباره ثروتش وجود دارد. (یکی میگوید از فروش ملک و دیگری از تجارت پوشاک.) «هنرمند فاجعه» بر اساس کتاب خاطرات سسترو ساخته شده و به همین دلیل از نعمت تصویر کردن شخصیت تامی وایزو، پیش از رفتن جلوی دوربین، هم بهره برده است.
تصور او از کلاس بازیگری فریاد زدنهای مکرر، خرد کردن صندلیهای روی سن و بالا رفتن از بلندی و پایین پریدن بدون ترس است. روش بازیگری اختراعی تامی نمایشی متظاهرانه فقط برای جلبتوجه است.
در رستورانی شلوغ گرگ را وادار میکند با تمرکز دیالوگهایش را تکرار کند و این تمرین را برای جلبتوجه مشتریان رستوران به برونریزی احساسی شدیدی تبدیل میکند. درنتیجه میفهمیم تامی – بنا به گفته گرگ- حتی پیش از آنکه دستبهکار ساختن فیلم شود، به سوژه مضحکه و تمسخر تبدیل شده بود. تامی شومنی است که زندگیاش به نمایشی ناخواسته که همراه با کاریزمای گروتسک و در عین حال خالی از تکنیک اوست، تبدیل شده است.
همه چیز در راستای تم دنیای او شکل میگیرد: او یک ستاره است، هر جا میرود مرکز توجه است، قهرمان دنیای خودش است و ناتوانی دنیا در درک اینها برایش معنایی جز بیعدالتی محض ندارد. وایزو اگر فیلمش را نساخته بود، میتوانست ستاره یک رئالیتیشو باشد و این همان چهرهای است که فرانکو در «هنرمند فاجعه» از او ساخته است. قسمت عمده «هنرمند فاجعه» در لوکیشن و پشت صحنه فیلم «اتاق» اتفاق میافتد و این همان جایی است که فیلم فرانکو همزمان هم اوج میگیرد و هم سقوط میکند؛ فیلمدرفیلمی که تامی نوشته، تهیه و کارگردانی کرده و علاوه بر اینها در آن بازی کرده است.
سوژه اصلی «هنرمند فاجعه» ترکیبی از جهل، خودپسندی و ثروت است که منتهی به قدرت میشود و به استفاده نادرست یا حتی سوءاستفاده از آن. ذات این قدرت در آن صحنهای آشکار میشود که تامی و گرگ به محل اجاره وسایل فیلمبرداری میروند: به تامی یک پکیج استاندارد دوربین برای اجاره پیشنهاد میدهند، اما او تصمیم میگیرد برای ساخت فیلمش دوربین بخرد، هم یک دوربین ۳۵ میلیمتری و هم یک دوربین ویدئویی با کیفیت بالا. تأمینکنندگان ابزارآلات فیلمسازی وقتی شانسی پیشرویشان میبینند، استودیویشان را برای ساخت فیلم به وایزو میدهند که تیم حرفهای هم آن را اداره میکند.
درواقع تامی با رقمی هنگفت موفق میشود امکانات استودیویی هالیوودی را به خدمت بگیرد تا فیلمنامهای ملودراماتیک بسازد که ناخواسته هم عقب افتاده و هم به شکل مضحکی ناهماهنگ است. به همین دلیل «اتاق» تجربه وصفناپذیری است؛ چون برخلاف فیلمهای کمبودجه، طراحی گریم، لباس و نورپردازی حرفهای دارد؛ حتی اگر در حد استاندارد سریالهای آبکی تلویزیون باشد. «هنرمند فاجعه» این فرصت را برای فرانکو فراهم کرده که تقلیدی کمدی و مفرح از وایزو ارائه کند، اما «اتاق» با آن سادگی ظاهری و خامدستی هنری به هر حال چشماندازی به روی دنیاست. تجسم جهانبینیای که آشکارا فقط یک موجود غیرعادی میتواند به نمایش بگذارد؛ هر چند متظاهرانه و پرمدعا.
جیمز فرانکو، کارگردان «هنرمند فاجعه»، از این فیلم میگوید:
نگران نبودیم فیلمی به بدی «اتاق» بسازیم
جیمز فرانکو هرگز فیلمی به بدی «اتاق» نساخته است؛ فیلمی که ماجرای ساختهشدنش، سوژه جدیدترین فیلم او «هنرمند فاجعه» است، اما فرانکو بهعنوان یک بازیگر کمدی که این روزها بیشتر وقتش را پشت دوربین میگذراند، میداند تلاش برای جدی گرفتهشدن در هالیوود چه دشواریهایی به همراه دارد. از این جنبه باید گفت جیمز فرانکو با «هنرمند فاجعه» به جایگاه مهمی در هالیوود رسید: با دو نامزدی در گلدنگلوب، برای بخش بهترین فیلم کمدی یا موزیکال و همینطور بهترین بازیگر مرد نقش اول.
این نخستین نامزدی در کارنامه فرانکوی کارگردان است که حرفه کارگردانی خود را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد.
چه چیزی موجب شد سراغ ساخت «هنرمند فاجعه» بروید؟
من فیلم «اتاق» را ندیده بودم، اما کتاب «هنرمند فاجعه» نوشته بازیگران فیلم «اتاق»، گرگ سسترو و تام بیسل درباره خاطراتشان از ساخت این فیلم که چهار سال پیش منتشر شد را در «نیویورکتایمز بوک ریویو» دیدم و بهسرعت آن را خواندم. تقریبا به نیمه کتاب رسیده بودم که فیلم را تماشا کردم و بهشدت تحت تأثیر قرار گرفتم. کاملا میتوانستم با این قصه ارتباط برقرار کنم، با اینکه واقعا دیوانهوار بود. چون در واقع این کتاب ماجرای خیالبافانی است که تقلا میکنند در هالیوود نامی برای خود دستوپا کنند. خیلی زود سراغ تامی وایزو، کارگردان فیلم «اتاق» و گرگ سسترو رفتم تا حق امتیاز اقتباس از قصه زندگیشان را بگیرم. من پیش از این فیلمهای عجیبوغریب و بهنوعی مستقل ساخته بودم ولی احساس کردم که این یکی با وجود ویژگیهای عجیبوغریب داستانش که به سلیقه من نزدیک بود، میتوانست برای گستره وسیعی از مخاطبان جذاب باشد و سث و بقیه دوستانم میتوانند به من کمک کنند فیلمی بسازم که مخاطب بیشتری را هدف گرفته باشد.
چرا فکر کردید فیلم میتواند مخاطب داشته باشد؟ صرفا به اینخاطر که کمدی است؟
یکی از دلایلش این است ولی علت اصلی به گمانم این است که تامی وایزو با دل و جان این فیلم را ساخته است. همهچیزش را وقف این فیلم کرده است. بله، «اتاق» یک «بدمووی» است ولی میتوانید احساس کنید که چقدر برای ساخت آن تلاش کردهاند. نکته مهم هم این بود که ما نباید لحن تمسخرآمیزی در روایت ایجاد میکردیم. ما در تصویر کردن شخصیت تامی و گرگ، همذاتپندارانه پیش رفتیم و همینطور در روایتکردن قصه زندگیشان. تلاش کردیم بگوییم این قصه را به قصه زندگی همه رؤیاپردازهای هالیوود تبدیل کنیم.
حالا که به عقب برمیگردید، فکر میکنید کدام جنبه تجربه ساخت این فیلم برایتان استثنایی بوده است؟
دو هفته اول فیلمبرداری صرف بازسازی صحنههای فیلم «اتاق» و ماجراهای پشت صحنه آن شد و به همین دلیل بخش اصلی و مهم کار همین دو هفته بود. تقریبا هر روز صبح دو ساعت و نیم وقت، صرف گریم میشد و من در این مدت به نوارهای ضبطشده صدای تامی وایزو گوش میکردم تا برای رسیدن به لهجه او آماده شوم. بعد فیلمبرداری را شروع میکردیم. صحنه فیلمبرداری ما دقیقا شبیه به فیلم «اتاق» بود. همه بازیگرها هم آماده میشدند و در قالب بازیگران فیلم، سر صحنه فیلمبرداری میآمدند. واقعا فضای عجیبوغریبی بود.
من هم این فضای عجیب را بهنوعی تشدید کردم چون در پشت صحنه و موقع کارگردانی هم در کاراکتر تامی باقی میماندم؛ البته نه تا آنجا که شبیه به تامی کارگردانی کنم. «هنرمند فاجعه» همان فیلم «اتاق» نیست. من همان جیمز فرانکو هستم ولی خود واقعیام را از فیلتر صدا و ظاهر تامی به نمایش میگذارم. شاید هیچ فیلم دیگری را پیدا نکنید که کارگردان آن فیلم، نقش کارگردان فیلم دیگری را بازی کند که در واقع در فیلم خودش بازی کرده است و همزمان موقع کارگردانی هم در نقش بماند.
روند بازسازی صحنههای فیلم «اتاق» قطعا کار دشواری بوده، بهویژه از این جهت که محور اصلی فیلم است.
بله، دقیقا. در پشت صحنه به کمک یک آیپد صحنههای مختلف فیلم «اتاق» را به بازیگرها نشان میدادیم و همه با دقت آن را بررسی میکردیم چون میخواستیم تکتک جزئیات آن را بازسازی کنیم، دقیقا همانطور که در فیلم «اتاق» دیدهایم حتی در جزئیاتی مثل کجکردن سر، نفسکشیدن و تمام کارهایی که بازیگران کردهاند. هر کدام از بخشهای مختلف تولید، درگیر بازسازی صحنهها بودند؛ مثلا نورپرداز ما تلاش میکرد در تکتک صحنهها همان نورپردازی افتضاح فیلم «اتاق» را تقلید کند. یادم هست که اتفاقا نورپرداز با مشکلات زیادی روبهرو شد چون سایههایی در فیلم «اتاق» هست که اصلا معلوم نیست از کجا میآیند، پیدا کردن زاویهای برای تکرار آن، حسابی دردسرساز شده بود.
نکته جالب هم اینجا بود که اساسا ایده بازسازی دقیق صحنهها از اینجا شکل گرفت که من و سث روگن قبلا این کار را کرده بودیم. یکبار یک موزیکویدئو از کانیه وست را نما به نما بازسازی کردیم. وقتی داشتیم آن را میساختیم، موزیکویدئو تازه منتشر شده بود و ما سر فیلمبرداری فیلم «مصاحبه» بودیم که سث گفت بیا فردا سر تایم ناهار، بخشی از آن را بازسازی کنیم. وقتی شروع کردیم فهمیدیم که میتوانیم به تمام معنا همهچیز حتی نورپردازی را بازسازی کنیم. خلاصه که آدمها ویدئو را دیده بودند و با موزیکویدئوی اصلی مطابقت داده بودند و خوششان آمده بود. ما هم با خودمان فکر کردیم اگر با فیلم «اتاق» هم همین کار را بکنیم قطعا مردم استقبال میکنند.
آیا بازسازی صحنههای فیلم «اتاق»، احساس شما را نسبت به فیلم تامی وایزو تغییر داد؟
نمیتوانم بگویم قطعا کار بازسازی بود که نگاه من را تغییر داد ولی در کل این مسیری که طی کردیم بدون شک زاویه دید من به فیلم را عوض کرده است. فیلم بد در تاریخ سینما کم ساخته نشده است، اما اینکه این فیلم هنوز هم بعد از گذشت ۱۴ سال و اندی روی پرده میرود و مردم آن را میبینند، حتما دلیل خاصی برایش وجود دارد. مثلا بدموویهایی مثل «شارکنادو» یا «بردمیک» را در نظر بگیرید، اینها خودشان میدانند که بدمووی هستند و نسبت به احمقانهبودن و بیکیفیتبودن خودشان آگاه هستند، اما در «اتاق» با کارگردان-بازیگری مواجهیم که میخواهد یک درام تأثیرگذار بسازد. برای تامی، قصه فیلمش یک قصه کاملا شخصی است که با همه وجودش آن را بازگو میکند و وقتی بیننده فیلم را میبیند، چه نسبت به این موضوع آگاه باشد چه نباشد، باز هم تحت تأثیر آن حس شور و شوق نهفته در لایه زیرین فیلم قرار میگیرد.
یعنی در بازی تامی وایزو، چیزی وجود دارد که روی آدمها تأثیر میگذارد؟
بله، قطعا. هزاران هزار فیلم بد ساخته میشود که ما هیچکدام را دوبار نمیبینیم ولی مردم نزدیک به ۱۵ سال است که این فیلم را دوباره و چندباره تماشا میکنند. یکی از چیزهایی که به ماندگاری فیلم کمک کرده، این است که تامی از واکنشهایی که نسبت به فیلمش ابراز شد استقبال کرد و سعی کرد با آن همراه شود؛ به این معنی که میگفت بله، همه اینهایی را که میگویید من از قصد انجام دادهام و این یعنی به مردم اجازه میداد که به فیلم بخندند. اگر به یکی از نمایشهای فیلم بروید، میبینید که در سالن همه میخندند ولی خندههایشان خنده بیرحمانه نیست و وقتی تامی خودش به این اکرانها میآید، همه از آمدنش استقبال میکنند و هیجانزده میشوند.
طی ساخت فیلم آیا لحظاتی پیش آمد که نگران فیلمتان شوید. فیلمی درباره بدترین فیلم تاریخ سینما ساختید، نترسیدید که فیلم شما هم به سرنوشت مشابهی دچار شود؟
نه، هرگز نگران این نبودیم که ممکن است فیلمی به بدی «اتاق» بسازیم. علتش هم این بود که منبع فیلمنامه خارقالعاده بود. کتاب گرگ سسترو، کتاب شگفتانگیزی است؛ کتابی است درباره هالیوود. یکی از تصمیمات هوشمندانه گرگ در نوشتن کتاب، کمکگرفتن از تام بایسب، برای نوشتن این قصه بود؛ چیزی که میتوانست مجموعه ماجراهای کوتاه و مضحکی درباره ساخت فیلم «اتاق» باشد، به کتابی بسیار تأثیرگذار تبدیل شد.
برادر و همه دوستانتان در «هنرمند فاجعه» با شما همکاری کردند، احساس نکردید که قصه تامی و گرگ بهنوعی قصه خود شما هم هست؟
چرا، دقیقا قصه خود من است. از گفتنش خجالت نمیکشم. این قصه برای من بهشدت شخصی است. تامی وایزو در نخستین اکران فیلمش گفته بود این قصه من است، زندگی من است. حالا هم من میگویم «هنرمند فاجعه» قصه زندگی من است. من هم وقتی به هالیوود آمدم برای بازیگر شدن تلاش و تقلای زیادی کردم. فیلمهای زیادی ساختم که بلندپروازانه بودند و هیچکس آنها را دوست نداشت. هیچکدامشان هم فیلم کالت نشدند، ولی من، تامی و گرگ شباهتهای زیادی بههم داریم. تقریبا همزمان وارد هالیوود شدیم.
گرگ در کتابش نوشته که یکبار برای نقشی در فیلم «رترو پاپت مستر» تست داده و موفق شده نقش را بگیرد. من هم برای این فیلم تست دادم و در واقع گرگ موفق شده بود من را کنار بزند. سرنوشت ما بارها با هم تلاقی داشته است. وقتی داشتیم دنبال لوکیشن فیلمبرداری میگشتیم با خودم گفتم وای همه این لوکیشنها همان جاهایی است که وقتی تازه بازیگری را شروع کرده بودم، پاتوقم بود. از اینها گذشته، اینکه سث روگن، جاد آپاتو و برادرم در این فیلم کنارم بودند، اهمیت بسیار زیادی داشت. این آدمها در حرفه من نقش مهمی داشتهاند و حضورشان در این پروژه، همهچیز را به مراتب برای من شخصیتر کرد.
آیا تجربهتان در ساخت «هنرمند فاجعه»، الهامبخش پروژههای آیندهتان شده است؟ میدانید قرار است برای کار بعدیتان سراغ چه چیزی بروید؟
«هنرمند فاجعه»؛ فیلمی خاص که در بدی بیهمتاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر