۱۳۹۶ بهمن ۱۱, چهارشنبه

در برابر احساس یأس مختاریم یا مجبور؟



تیم سلامت و پزشکی پارس دان

در برابر احساس یأس مختاریم یا مجبور؟



روزنامه اعتماد: یأس و ناامیدی اگرچه با شرایط زندگی انسان‌ها مرتبط است ولی به نظر می‌رسد فارغ از شرایط بیرونی، فعل‌وانفعالات درونی مغز افراد نیز نقش چشمگیری در ابتلای آنها به ناامیدی و یأس دارد.

 


این فعل‌وانفعالات چیستند و کنترل آنها تا چه اندازه در اختیار بشر است؟ آیا ما در برابر احساس یأس مختاریم یا مجبور؟ اینها سوالاتی است که در مصاحبه با دکتر علی ناظری آستانه، روانپزشک و دانشیار دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، مطرح شده است. شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می‌کنیم.



 در جدال با ناامیدی ناامید نباشیم

چرا بعضی آدم‌ها اساسا مستعد ناامیدی و درافتادن به ورطه یأس هستند؟


از نظر زیست‌شناختی، اینکه انسان در مقابل مسائل محیط زندگی‌اش چه واکنش‌هایی نشان می‌دهد و چطور در قبال این مسائل ذهنش را برنامه‌ریزی می‌کند، محصول فعل و انفعلاتی است که در نورون‌ها یا سلول‌های مغز در مدارهای پیچیده و گسترده و خاصی که در تمام انسان‌ها به صورت تقریبا یکسانی ساخته شده صورت می‌گیرد. ولی برخی افراد استعدادها، زمینه‌ها و در واقع آسیب‌پذیری‌هایی دارند که در قبال برخی محرک‌ها، به‌خصوص محرک‌های نگران‌کننده و اضطرب‌زا یا به اصطلاح bad feel، واکنش‌هایشان فراتر از حد نیاز یا استاندارد یک ذهن است؛ بنابراین آنها به این سمت می‌روند که در قبال یک موضوع، نتیجه‌گیری‌های ذهن‌شان منفی‌ و نگران‌کننده باشد و طبیعتا محصول هیجانی و همین‌طور محصول قسمت مربوط به اندیشیدن در ذهن آنها نوعی ناامیدی یأس است. فعل و انفعالات سلول‌های عصبی مغز اصولا از طریق برخی از مواد مترشحه صورت می‌گیرد که در زبان فارسی میانجی‌های عصبی ترجمه شده‌اند.



 


این مواد گروه‌هایی از اسیدهای آمینه و پروتئین‌ها هستند که با ترکیبات پیچیده‌ای در مغز تولید و ترشح می‌شوند و بعد مجددا بازتولید و شکسته می‌شوند و در واقع تمام لحظات این سلول‌ها مشغول این فعل و انفعالات هستند. این‌ میانجی‌ها تعدادشان زیاد است و چنانکه کشفیات بشر در علم پزشکی به‌خصوص علوم اعصاب نشان می‌دهد، تعدادشان روز به روز هم بیشتر می‌شود. ولی چند میانجی مهم‌تر، که تعداد بیشتری از سلول‌ها را درگیر می‌کنند و حجم گسترده‌تری دارند و در علم پزشکی هم قدمت بیشتری دارند، نقش بیشتری در تولید این نگرانی‌ها یا این امیدواری‌ها در ذهن انسان ایفا می‌کنند. در افرادی که چنین آسیب‌پذیری‌هایی دارند این میانجی‌ها در مسیرهای مختلف اعم از تولید، ترشح، بازجذب و بازپروری آسیب‌پذیری‌ دارند.

منظورتان از میانجی، پیام‌رسان‌های عصبی است؟


بله.


کدام میانجی‌ها نقش بیشتری در ناامیدی یا افزایش امید دارند؟


همان‌طور که گفتم قدمت شناسایی چند میانجی بیشتر است. مثلا سروتونین و دوپامین از شناخته‌شده‌ترین‌ها هستند. می‌توانیم به نوراپی‌نفرین اشاره کنیم و چندین نام دیگر. این مواد شیمیایی به‌شدت تاثیرگذار هستند به این معنی که پاسخ‌هایی که ایجاد می‌کنند در نهایت ذهن را به سمت بیشتر اندیشیدن و هیجانات را به سمت شاداب‌تر بودن و جسم را به سمت پرانرژی‌تر و فعال‌تر‌ بودن هدایت می‌کنند. اینها چیزهایی هستند که از محرک‌های بیرونی هم نشات می‌گیرند. فرض کنید تغذیه، محیط زندگی، موسیقی یا افراد و تصاویری که از طریق حواس پنجگانه دریافت می‌شوند و می‌توانند این مواد را تحریک کنند، همه اینها برای یک انسان می‌توانند ایجاد امید، روحیه و شادابی کنند یا برعکس.


دوپامین و سروتونین و نوراپی‌نفرین، هر کدام اگر در مغز بیشتر شوند آدم از یأس دور می‌شود یا اگر کمتر شوند؟


نمی‌توانیم در مورد سازوکار پیچیده مغز با فرمول‌سازی یا خلاصه‌سازی صحبت کنیم. در مجموع می‌توانیم بگوییم بستگی به این دارد که این افزایش یا کاهش در کدام قسمت مغز باشد. در برخی از نقاط مغز به مقدار بیشتری سروتونین احتیاج داریم و بعضی جاها به مقداری کمتر. همین موضوع در مورد دوپامین هم صدق می‌کند. آنچه در مورد افراد ناامید روی می‌دهد عدم توازن این مواد در نقاط گوناگون مغز است. الزاما این‌طور نیست که این مواد در مغز افراد مأیوس بیشتر یا کمتر از حد کافی باشند.



 


کانال‌های مختلفی روی سلول‌ها هست که برخی از این کانال‌ها فرضا با سروتونین باز می‌شوند و برخی بسته می‌شوند. بستگی به این دارد سلولی که می‌خواهد این کار را انجام بدهد (و البته سروتونین) در کجای مغز قرار دارد. بنابراین پاسخ سوال شما این است که عدم توزانی در ترشح و تنظیم در نقاطی که نیاز داریم اتفاق می‌افتد اما حجم این ترشح به طور عام فرق نمی‌کند. البته در بیماری‌های خیلی خاص یا شدید، میزان کلی این مواد در مغز کمتر می‌شود. مثلا در افسردگی، میزان دوپامین در مغز کاهش می‌یابد و مقدار سروتونین هم در برخی از افسردگی‌ها کم می‌شود ولی برای توضیح دقیق درباره تاثیر میزان این مواد در یأس و ناامیدی، باید مدارهای مغزی را جداگانه بررسی کنیم.

بیماری که باید در نقطه‌ای از مغزش دوپامین یا سروتونین بیشتری داشته باشد، چطور می‌تواند این ضرورت را تامین کند؟


طبیعتا زمانی که با بیماری مواجه‌ایم، درمان‌های طبی و دارویی پزشکان اعصاب برای تنظیم‌سازی همین ترشحات است. آنچه اتفاق می‌افتد این است که این داروها سلول را به راه نرمال خود اعم از تولید، ترشح یا بازگرد برمی‌گردانند. ولی البته گاهی آنچه که در مغز انسان وجود دارد و در رشته روانپزشکی هم مورد تایید است این است که ما به غیر از استفاده از درمان‌های دارویی، در واقع به غیر از استفاده از خوردن یا تزریق برخی مواد که می‌توانند مواد شیمیایی مغز ما را تامین کنند از طریق دریافت‌هایی از دنیای اطراف‌مان هم می‌توانیم روی این تنظیمات تاثیراتی داشته باشیم.



 


این در واقع همان قسمت روانی- اجتماعی ذهن انسان است؛ یعنی آنجا که روانشناسی و جامعه‌شناسی وارد عمل می‌شود. وقتی مدل‌های خاصی از اندیشیدن یا سبک زندگی را انتخاب می‌کنیم یا برای برخورد با مشکلات راهکارهای متفاوت می‌آموزیم یا وقتی محیط ما در جهتی تنظیم می‌شود که به ما کمک کند انسان شاداب‌تری باشیم، اینها همه مستقیما بر فعل و انفعالات شیمیایی در مغز تاثیرگذار هستند. بنابراین این عوامل در تنظیم‌ این مواد و بهبود عملکرد مغز کمک شایانی می‌کنند.

وقتی بر نقش عوامل خارجی، مثل سبک زندگی، نوع تغذیه و حتی مطالعات انسان تاکید می‌کنیم، یعنی اختیار بشر را همچنان محفوظ نگه می‌داریم. یعنی فرد مأیوس نمی‌تواند بگوید در مغز من فعل و انفعالاتی در حال روی دادن است که دست خودم نیست و من در برابر این تحولات اختیاری ندارم.


بله همین‌طور است. چون بدن انسان از سلول‌هایی تشکیل شده که آنها مدام در حال فعالیت هستند و ما به ظاهر بر روی آنها تاثیری نداریم. ولی اختیار انسان را که عبارت است از قدرت اراده، اندیشیدن یا سبک زندگی، از او سلب نمی‌کند.



 


منتها به او بینشی می‌دهد که برای بهتر زیستن چه باید کرد. به عنوان مثال، ما می‌دانیم که سیگار کشیدن چه کنش‌هایی در بدن انسان ایجاد می‌کند اما شما می‌توانید تصمیم بگیرید که سیگار را کنار بگذارید یا نه. بنابراین به غیر از مواردی که دچار بیماری‌های روانی‌ای هستیم که در آنها اختیار انسان سلب می‌شود، مثل بیماری روان‌‌پریشی که در ادوار گذشته به آن جنون می‌گفتند و در این بیماری فرد نمی‌تواند بر ذهن خودش تسلطی داشته باشد و مسوولیتی در قبال تصمیماتش ندارد، در سایر موارد اختیار افراد از بین نرفته است.


 


بیماران روان‌پریش کمتر از یک یا دو درصد جمعیت بشر را تشکیل می‌دهند ولی سایر افراد بشر مشمول این قاعده نیستند و اراده و اختیار رفتارشان با خودشان است. اما قریب به ١٠ تا ٢٠ درصد همین افراد دچار مشکلات روان‌پزشکی هستند و ممکن است یأس و ناامیدی در آنها پررنگ باشد. یعنی گاه ما با فردی روبه‌رو هستیم که هر‌چند سازوکار مغز او به صورت طبیعی و با یک بازده مطلوب عمل نمی‌کند و ما می‌پذیریم که این امر ریشه‌های زیست‌شناختی (یعنی وراثت و ژنتیک) دارد اما در عین حال می‌دانیم که او هنوز بر ذهن خود مسلط است، مسوول رفتار خودش است، صاحب اختیار است و می‌تواند در جهت تغییر و بهینه کردن این ژن عمل کند و البته یکی از اقدامات او می‌تواند کمک گرفتن از علم پزشکی و روانشناسی برای حل کردن این مشکل باشد.

می‌شود گفت در برخی انسان‌ها با توجه به عملکرد مغزشان اصولا چیزی به نام «میل به خودکشی» وجود دارد؟


بله. میل به خودکشی هم زیرمجموعه احساس یأس و ناامیدی شدید است و بیشتر در افرادی دیده می‌شود که دچار مشکلات افسردگی هستند. افرادی که دست به خودکشی می‌زنند و خودکشی آنها منجر به فوت می‌شود، ثابت شده است که ٩٠ درصدشان دچار بیماری افسردگی بوده‌اند. به این معنا که سلول‌های مغزشان آنچنان درگیر سازوکار نامطلوب شده که ذهن آنها را به سمت ناامیدیهایی برده که نهایتا برخلاف طبیعت بشر، که میل به بقا دارد، اقدام به خودکشی کرده‌اند.


این شرایط بیشتر محصول محیط زندگی است یا همان فعل و انفعالاتی که در مغز روی می‌دهد؟


اگر بخواهیم درصدبندی کنیم به پاسخ دقیقی نمی‌رسیم چراکه این موضوع بستگی به افراد هم دارد ولی عامل ریشه‌ای‌تر، استعداد این افراد یا وضعیت زیست‌شناختی آنهاست. ما در کسانی که دست به خودکشی می‌زنند، از سنین کودکی زمینه مرگ‌اندیشی را می‌بینیم. یا در افسردگی‌های مختص کودکان یا نوجوان‌ها این حالات را می‌بینیم. اما اینکه این افراد به مرحله‌ای برسند که دست به خودکشی بزنند، لازمه‌اش رشد ذهن و بارور کردن افکار خاصی است.



 


همچنین مشکلات زندگی هم باید فرد را به نقطه‌ای برسانند که او به سمت تصمیم‌گیری در مورد خودکشی هدایت شود. طبیعتا ممکن است این موضوع تا اواسط جوانی و میانسالی طول بکشد. برخی از این مشکلات روانپزشکی که مسبب این اقدامات می‌شوند حالت دوره‌ای دارند یعنی مغز در هفته‌هایی افت می‌کند و بعدا مجددا حتی بدون درمان، خودبه‌خود درمان خودش را پیدا می‌کند و کار طبیعی خودش را انجام می‌دهد و آن افکار از ذهن فرد دور می‌شوند. ممکن است فردی را ببینیم که تا ۴٠ یا ۵٠ سالگی چنین موضوعاتی ذهنش را درگیر کرده، ولی بعد رهایش کرده‌ است. اما اگر بعدها دچار این افکار شود و مداخله‌ای هم صورت نگیرد ممکن است اقدام به چنین رفتارهایی هم بکند.

در آن دوره‌ای که فرد در این وضعیت به سر می‌برد، دوپامین، سروتونین و نوراپی‌نفرین مغزش کلا یا در نقاط ضروری کاهش یافته است؟


بله، عموما باید بگوییم کاهش پیدا کرده. اما باز هم تاکید می‌کنم که وجود سروتونین در بعضی جاهای مغز باعث اضطراب می‌شود. بنابراین در نقاطی خاص، سروتونین افزایش پیدا می‌کند در حالی که در جاهایی که باعث شادی فرد می‌شود، کاهش پیدا کرده است. در نتیجه فرد افسرده، غمگین و مضطرب است و این حالات معنایش این است که سروتونین در جایی که باید مقدارش زیاد باشد، کم است و در جایی که باید کم باشد، بیش از حد بوده است.


میزان کلی این سه پیام‌رسان‌ در مغز و اینکه در جاهای لازم به حد کافی باشند، با تغذیه قابل کنترل است یا فقط با دارو می‌توان آنها را تنظیم کرد؟


نه. متاسفانه این موضوع به شکلی پیشرفت می‌کند که از طریق دریافت‌های معمول غذایی نمی‌توانیم آن را جبران کنیم. آنچه در غذاها وجود دارد بسیار کمتر و محدودتر از آن چیزی است که بتواند احتیاجات یک ذهن بیمار را تامین کند. قطعا باید از طریق درمان‌های دارویی این مشکل را حل کرد. هر چند آنها هم سرعتی تدریجی در حل این مشکل دارند اما حداقل می‌توانند به صورت گسترده‌تر و هدفمندتری در نقاطی که نیاز هست، تاثیرگذار باشند. ولی در هر صورت با مواد خوراکی چنین امکانی را نداریم البته می‌دانیم که برخی نوشیدنی‌ها و خوراکی‌ها برای روحیه انسان مفید هستند.


مثلا اگر فردی دچار کمبود دوپامین باشد، دارویی به او تزریق می‌شود که در آن دوپامین است که آن را در مغز او بیشتر می‌کند؟


البته منظور از دارو، قرص است نه تزریق. قرص‌ها می‌توانند با سازوکارهای مختلفی این کار را انجام بدهند. گاهی اوقات ماده‌ای در دارو است که اثرگذار است. گاهی آنزیم‌ها، اگر فرایند تولید و بازپروری این انتقال‌دهنده‌ها ایرادی داشته باشد، در این فرایند مداخله می‌کنند و مقدار این موارد را نرمال می‌کنند. به هر حال گاهی مقدار خود انتقال‌دهنده‌های عصبی با دارو در مغز بیشتر می‌شود، گاهی هم موادی جانبی هستند که به تولید نهایی این انتقال‌دهنده‌ها کمک می‌کنند.


قبل از اینکه کار به اینجا ختم شود که دارو بتواند نقش اصلی را بازی کند، معمولا چه مواد غذایی بهتر است برای اینکه انسان از یأس و ناامیدی دور باشد.


مستقیما نمی‌توانیم بگوییم غذایی روی یأس و ناامیدی تاثیرگذار است اما می‌توانیم بگوییم که برخی از خوراکی‌ها به شکل گذرا و محدود به انسان کمک می‌کنند که پرانرژی‌تر باشد. مثل استفاده از غذاها یا نوشیدنی‌هایی که دارای کافئین هستند یا زمانی که خوراکی‌های دارای سروتونین می‌خوریم. برخی گیاهان از این حیث مفیدند.



 


مثلا در فرهنگ گیاهی ایران با گیاهی به نام زعفران آشنا هستیم که این اثرات را دارند. به طور کلی در علم پزشکی ثابت شده ویتامین‌ها به خصوص ویتامین‌های گروه ب روی ذهن انسان و شادابی آن کمک می‌کند. عسل، موز، نوشیدنی‌های کافئین‌دار مثل قهوه یا چای، شکلات و کاکائو که فنیل‌آنالین و تریپتوفان دارند که این دو اسید آمینه‌ جزو مواد اصلی سازنده سروتونین هستند.


 


اما باید توجه داشت که نمی‌توان افراد را تشویق کرد که با مصرف غیراستاندارد اینگونه موادغذایی، انتظار تغییر شرایط را داشته باشند. تغذیه، شرایط روحی را آنچنان تغییر نمی‌دهد و می‌دانیم که افزایش بی‌رویه مصرف یک خوراکی می‌تواند آسیب‌هایی را به نقاط دیگر بدن وارد کند. بنابراین استفاده از این خوراکی‌ها به صورت نرمال خوب است اما زمانی که درگیر مشکلی می‌شویم، دیگر این مواد خوراکی نمی‌توانند در حل آن به ما کمک کنند.

درباره موسیقی هم می‌توانید توضیح دهید که بالقوه می‌تواند چه تاثیری داشته باشد؟


همان‌طور که گفتم انسان قسمتی از تنظیمات ذهنش از طریق حواس پنجگانه‌ شکل می‌گیرد. بنابراین شنوایی که اصوات را شامل می‌شود قطعا یکی از آنها به شمار می‌رود. ما می‌دانیم که آلودگی‌های صوتی یک عامل مخرب هستند و هنر موسیقی و کلا اصوات آرامش‌بخش یا در ابعاد معنوی ادعیه و نیایش‌های مبتنی بر صوت، می‌توانند برای سازوکار ذهن مفید باشند. بنابراین موسیقی به معنای استفاده نظام‌مند ذهن از اصوات و آواها، که با علم ریاضی نیز هماهنگی دارد، هارمونی را به ذهن شنونده منتقل می‌کند و این می‌تواند برای او آرامش‌بخش باشد و در برخی موارد انرژی‌زا باشد.


موسیقی روی پیام‌رسان‌های عصبی تاثیر خاصی می‌گذارد؟ یعنی اگر تعدادشان کم باشد موسیقی آنها را زیاد می‌کند؟


بله. با موسیقی سروتونین بیشتر در نقاطی فعال می‌شود که می‌تواند به انسان آرامش و تمرکز بدهد در حالی که در این مواقع دوپامین در نقاطی فعال می‌شود که انرژی و تحرک را به فرد می‌دهد. در مجموع موسیقی بر کل ساختار مغز تاثیرگذار است. موسیقی روی موجوداتی با مغز ساده‌تر و حتی گیاهان هم تاثیرگذار است. بنابراین هارمونی در اصوات می‌تواند به کارکرد بهتر انسان هم کمک کند.


می‌توان گفت که برخی موسیقی‌ها مثل جز یا موسیقی اصیل ایرانی روی این کارکرد تاثیری ندارند؟


نمی‌توانیم بگوییم که چیزی به صورت مطلق درست نیست. هر نوع موسیقی که براساس اصول هارمونی و علم موسیقی ساخته و نواخته شده باشد اثرش بر ذهن انسان انکارنشدنی است.


و نهایتا رابطه جنسی چه تاثیری روی انتقال‌دهنده‌های عصبی دارد؟


رابطه جنسی بیشتر تابعی از رفتارهای انسان است. یعنی ما از طریق ایجاد رابطه جنسی نمی‌توانیم روحیه خودمان را تغییر بدهیم بلکه بیشتر براساس روحیه‌ای که داریم سراغ غرایز و نیازهای‌مان می‌رویم که یکی از آنها هم رفتارهای جنسی است. اما به طور واضح یک رابطه جنسی توام با محبت و توافق، آرامش ذهنی و احساس خوب و مثبتی در فرد ایجاد می‌کند. حین رابطه جنسی، بیشتر دوپامین و پس از آن از سرتونین فرد را به آن آرامش و لذت می‌رسانند.



 


در زمینه مسائل جنسی پیام‌رسان دیگری داریم به نام اکسی‌توسین که خودش بحثی مجزا و مفصلی را می‌طلبد. به طور خلاصه با رابطه جنسی نمی‌توانیم تاثیر زیادی روی ذهن افراد داشته باشیم بلکه بیشتر ذهن و روحیه افراد است که بر نحوه رفتارهای جنسی افراد و حتی نفس انجام این رفتار تاثیرگذار است چون رفتار جنسی بیشتر تابعی از میل جنسی است و میل جنسی یک موضوع کاملا ذهنی است که نشات‌گرفته از شرایط روحی انسان است.





تیم سلامت و پزشکی پارس دان



در برابر احساس یأس مختاریم یا مجبور؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر