روزنامه هفت صبح:
ساعد باقری
بیوگرافی:
ساعد باقری متولد ۱۳۳۹ تهران در نازی آباد است. او را یکی از نخستین کسانی می دانند که وارد حلقه حوزه هنری شد. باقری در سال ۶۱ به جلسات شعر حوزه رفت و یک سال بعد هم همکاری خود را با رادیو شروع کرد. از برنامه های مهم او برنامه ای بود که همراه با زنده یاد حسن حسینی و سهیل محمودی روی آنتن می بردند. از آثار مهم او می توان به «نجوای جنون»، «پژوهشی در شعر امروز»، «ترانه» و… اشاره کرد. اشعار باقری تاکنون توسط خوانندگان زیادی هم خوانده شده است که از جمله آن ها می توان به حسام الدین سراج، محمد اصفهانی، عبدالحسین مختاباد و علیرضا افتخاری اشاره کرد.
نکته: شاعر سرود ملی کیست؟
شاید کمتر کسی بداند که شاعر سرود ملی فعلی کشورمان، ساعد باقری است. در مراسم بزرگداشت ساعد باقری که در سال ۹۰ انجام شد،مرحوم کی منش، ملقب به مشفق کاشانی، رییس انجمن شاعران وقت، در سخنرانی خود ضمن بیان خاطره ای این موضوع را رسانه ای کرد و گفت: «در شورای عالی صدا و سیما این بحث مطرح بود که سرود ملی ایران که با شعر استاد حالت و موسیقی استاد بیگلری پور ساخته شده بود، به دلیل طولانی بودن قابلیت اجرا در مراسم های رسمی را ندارد، لذا طی فراخوانی آهنگ سرود جدیدی را به فراخوان گذاشتند که در بین ۵۰ آهنگ رسیده، آهنگ دکتر منوچهر ریاحی که زمان آن ۵۹ ثانیه بود، مورد توجه قرار گرفت. برای شعر این سرود در شورای سازمان که با حضور من و استاد اوستا، شاهرخی، باقری، سبزواری، معلم و… برگزار شد، شعر آقای باقری و سرود ملی ما مورد تایید قرار گرفت که تاکنون در جایی به آن اشاره نشده است، ولی من این نکته را در تذکره خلوت انس نوشته ام.»
نمونه
کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه می خواهی؟
زین کشته بی آرزو دیگر چه می خواهی؟
در جان من دیگر نماند آن شور سرمستی
خالی ز می شد آن سبو، دیگر چه می خواهی؟
گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در من
افسرد ذوق گفت و گو، دیگر چه می خواهی؟
سهیل محمودی
بیوگرافی
سید حسن ثابت محمودی را به نام سهیل محمودی می شناسند چون تخلص شاعری اش «سهیل» بود. او متولد ۱۳۳۹ و اهل خیابان هایی میدان خراسان تهران است. جوان بود که وارد مطبوعات شد و این ورود به جهت آشنایی او با چهره هایی همچون زنده یاد منوچهر آتشی و محمود گلاب دره ای شکل گرفت. در این همکاری ها با شهید مجید حداد عادل، برادر رییس فرهنگستان کنونی زبان ادب و فارسی، هم آشنا شد و کار مطبوعاتی را ادامه داد. او بعدها به تلویزیون نیز راه پیدا کرد و یکی از مشهورترین برنامه هایش «با کاروان شعر و موسیقی» بود که در دهه هشتاد از شبکه دوم سیما پخش می شد. اشعار سهیل محمودی تاکنون توسط خوانندگان مشهوری همچون شادمهر عقیلی، ناصر عبداللهی، علیرضا افتخاری و محمد اصفهانی خوانده شده است.
نکته: مدرسه سهیل محمودی
یکی از اقدامات جالب سهیل محمودی شرکت در نمایشگاهی با عنوان «دست ها و سطرهای مهربان» بود که در آن برخی اشعار خوش نویسی خود را به فروش گذاشت. این نمایشگاه در سال ۹۳ برگزار شد و عواید آن برای ساخت مدرسه ای در یکی از مناطق محروم هزینه شد. سهیل محمودی در افتتاحیه این مدرسه حضور یافت و عنوان کرد دوست نداشته اسم مدرسه به نام او باشد اما به اصرار دوستان پذیرفته است.
نمونه
خواننده: محمد اصفهانی
نمی خواستم خورشیدو ازت بگیرم
نمی خواستم آسمونت ابری باشه
نمی خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گریه باشه بی صبری باشه
آرزوم بوده که آسمون تو شب ها
برا تو یه سقف پرستاره باشه
روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونا هم برات گهواره باشه
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیندیش
همه پنجره ها ارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیندیش
عبدالجبار کاکایی
بیوگرافی
عبدالجبار کاکایی متولد ۱۳۴۲ در ایلام است. نکته جالب درباره زندگی او این است که خانواده اش از مهاجران عراقی هستند که به ایران آمدند و عبدالجبار کاکایی نیز در ایلام به دنیا آمد اما بعد از به دنیا آمدن او دوباره به عراق برگشتند. درواقع قرار بود این شاعر در ایران به دنیا بیاید و در بعضی گفت و گوهایش نیز آورده است که همیشه به برادرانش می گوید افتخارش است که در ایران به دنیا آمد. او اولین شعرش را در نوجوانی در مجله ای به نام «امید انقلاب» در صفحه ای به سرپرستی علیرضا قزوه چاپ کرد و تا همین حالا هم از دوستان نزدیک اوست. اشعار کاکایی را بعضی خوانندگان مشهور خوانده اند که از جمله آن ها می توان به رضا صادقی، محمد اصفهانی، فریدون آسرایی، مجید اخشابی، قاسم افشار و… اشاره کرد.
نکته: دستگاه که نمی تواند محسن چاوشی درست کند!
یکی از واکنش های قابل توجه کاکایی که در فضای مجازی بازتاب خوبی پیدا کرد، در جریان صحبت های یکی از تنظیم کنندگان آهنگ در شبکه های ماهواره ای بود. او در برنامه ای درباره محسن چاوشی گفته بود که صدای چاوشی محصول دستگاه و تنظیمات الکترونیکی است و درواقع استعداد خوانندگی او را زیر سوال برد. این اظهارنظر واکنش های تندی را از سوی طرفداران متعصب چاوشی در ایران به همراه داشت اما عبدالجبار کاکایی صحبت های جالبی در این باره کرد و گفت: «اگر قرار بر این بود که خوانندگان با دستگاه و نرم افزارهای کامپیوتری صداهایشان را درست کنند، باید به اندازه جمعیت ایران محسن چاوشی داشته باشیم! باید این را هم در نظر گرفت که دستگاه هادر کیفیت صداها موثرند، اما هیچ دستگاهی نمی تواند چاوشی درست کند.»
نمونه
خواننده: محمد اصفهانی
چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم
به باور تو
تو بودی و من
به گریه نشستم برابر تو
به خاطر تو
به گریه نشستم
بگو چه کنم…
محمدرضا عبدالملکیان
بیوگرافی
محمدرضا عبدالملکیان متولد ۱۳۳۱ و اهل نهاوند است. او در خانواده ای هفت نفره و در منطقه ای به دنیا آمد که در زمان خود به لحاظ امکانات و مسائل فرهنگی، فقیر بود. هر چند که عبدالملکیان اولین شعر خود را در سنین نوجوانی سرود. با این حال به خاطره عشق و علاقه به طبیعت که درشعرهایش نیز نمود دارد، به رشته کشاورزی رفت و در این رشته به تحصیل پرداخت. عبدالملکیان از همان ابتدا جزو حلقه شاعران حوزه هنری بود و اثار زیادی از او منتشر شده. جالب اینجاست، فرزندش گروس عبدالملکیان نیز در حال حاضر یکی از چهره های شناخته شده در شعر معاصر است. او این پیشرفت فرزندش را محصول تعلیم قیصر امین پور می داند.
در کل درباره «گروس» در گفت و گویی می گوید: «سال ۱۳۵۸ ازدواج کردم و حاصل آن دو فرزند به نام های «گروس» و «نسیم» است. گروس هم مانند پدرش به شعر و ادبیات روی آورد و با این که در رشته صنایع تحصیل کرده، فعالیتش در زمینه شعر است. دخترم هم با علاقه ای که به حیوانات و طبیعت زنده داشت، در مقطع دکترای دامپزشکی فارغ التحصیل شده و مشغول فعالیت است. گروس به سبب بزرگ شدن در یک محیط فرهنگی و رابطه ای که با شاعران، هنرمندان و اهل قلم داشت، از همان ابتدا به سمت شعر کشیده شد و این مسئله بعد از دبیرستان و سال های ابتدایی دانشگاه شکل جدی به خود گرفت. اما نخستین معلم گروس در سرودن شعر، زنده یاد قیصر امین پور بود و اولین مجموعه شعرش را به توصیه او برای چاپ آماده کرد. البته در این راه از دانش و هنر مرحوم منوچهر آتشی هم بهره زیادی برد. اسم «گروس» را هم به دو دلیل برای او انتخاب کردم؛ یکی این که پدرم اصالتا متعلق به منطقه بیجار گروس در کردستان است و دوم این که در همین نهاوند کوه سر به فلک کشیده ای به نام «گروس» وجود دارد که علاقه من به آن و ارادتی که به پدرم داشتم، باعث شد نام فرزندم را گروس بگذارم.»
نکته: شعری که خسرو شکیبایی خواند
محمدرضا عبدالملکیان شهرت عامش را مدیون دکلمه های مرحوم خسرو شکیبایی است. روزهایی که با شکیبایی مشغول آمادهسازی آلبوم «مهربانی بود، خاطرات جالبی برای عبدالملکیان دارد. او در سایت خود درباره آن دوران نوشته بود: «پاییز بود، پاییز ۷۴؛ آن اتاقک کوچک ۲- ۳ متری در پاگر طبقه دوم خانه واقع در خیابان ۱۴ امیرآباد؛ دکتر بود، خسرو بود و من بودم، شب های بیداری تا آن سوی نیمه شب، تا یکی دو گام مانده به سپیده دمان و شاید تا خود سپیده دمان. حدود دو ماه و چند شب در هفته. «مهربانی» باید متولد می شد. مرهمی بر زخم سال های جنگ و پس از جنگ. فکر اولیه از دکتر بود. دکتر دارینوش، انتخاب هم کرده بود، هم مرا، هم خسرو را و متقاعد کرده بود هر دو را. شعرها را وسط گذاشته بودم، هر چه داشتم. دو هفته ای طول کشید. دکتر انتخاب کرده بود، همه انتخاب ها پسند من هم بود، جز یک شعر، که سال ها پیش سروده بودم و اینک به سبب مجموعه شرایط از هوایش فاصله گرفته بودم؛ نمی خواستم. اما دکتر اصرار داشت، این اصرار و انکار، به داوری خسرو رسید، در یکی از همان شب ها، در همان اتاقک پاگرد خانه خیابان ۱۴ امیرآباد، خسرو سر در سکوت، برای خودش خواند. سپس سر برداشت، با همان لبخند دلنشین، نگاهی به دکتر و نگاهی به من، این بار با صدای بلند خواند:
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است»
نمونه
دکلمه: خسرو شکیبایی
زیبا/ زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا…
زیبا/ کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظر عشق
بنشان مرا به منظره باران
بنشان مرا به منظره رویش
من سبز می شوم
قیصر امین پور
بیوگرافی
قیصر امین پور از جمله کسانی بود که با مرگ زودهنگامش جامعه ادبی ایران را متاثر کرد. او چند سال قبل از فوت به علت تصادف، با بیماری های مختلف درگیر بود و سرانجام همین بیماری ها نیز باعث شد در سال ۱۳۸۷ دار فانی را وداع گوید. او قبل از مرگ، تازه دفتر شعر «دستور زبان عشق» را به چاپ رسانده بود که همچنان یکی از کتاب های پراقبال بازار شعر است. قیصر امین پور متولد دوم اردیبهشت ۱۳۳۸ دزفول بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد، سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۶ اخذ کرد. امین پور فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال ۱۳۵۸ آغاز کرد و در سال ۱۳۶۷ سردبیر مجله سروش نوجوان شد و از همین سال به بعد در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. او در سال ۱۳۸۲ به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
نکته: من نیت کرده بودم یا قیصر؟
مجله داستان همشهری در یکی از شماره های خود روایتی را به قلم ایثار قنواتی از زبان زیبا اشرافی، همسر امین پور منتشر کرد که بسیار خواندنی و جذاب بود. زیبا اشرافی در بخشی از این روایت نقل کرده بود: «ساعت ها در خیابان ها راه می رفتیم و حرف می زدیم. یک روز ممکن بود شش ساعت راه برویم و حرف بزنیم. اولین هدیه ای که قیصر به من داد در یکی از همین خیابان گردی ها بود. یک حافظ چهاررنگ خوش خط با طرح های مینیاتوری. همان روز یک فال گرفتیم. یادم نیست کجا نشسته بودیم. من فال را باز کردم. غزل بی نظیری آمد. همای اوج سعادت به دام ما افتد/ اگر تو را گذری بر مقام ما افتد. از نیتم پرسید. می خواست ببیند حافظ از دل من پیامی برایش آورده است؟ نیازی نبود من از نیت او هنگام باز کردن حافظ سوال کنم. حافظ سوال من را شنیده و پاسخم را داده بود. با این همه سر این که فال نیت کدام مان بود سر به سر هم گذاشتیم. اصلا همان لحظه اول گم کردیم کدام مان قرار بود نیت کند. هنوز هم یادم نمی آید. هر چند سال های زیادی در سایه مرگ زندگی کردیم،اما به هر حال همای اوج سعادت نیت من بود حتی اگر قیصر در آن زمان باورش نشد.»
سلمان هراتی
بیوگرافی
سلمان هراتی متولد سال ۱۳۳۸ در تنکابن بود. او را متاثیر از سهراب سپهری می دانستند و خودش نیز شعری در تقدیم به این شاعر دارد. دوستی اش با قیصر امین پور و سید حسن حسینی هم زبانزد بود؛ تا جایی که حسینی بعد از مرگش، کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» را به او تقدیم کرد. قیصر امین پور هم کلیاتش را منتشر کرد. او درواقع شاعری متفاوت به شمار می آمد؛ شاعری که در بین شاعران انقلاب، زبانی تازه و سبکی نو داشت.
نکته: عرض و طول زندگی
سلمان هراتی در سال ۱۳۶۵ در یک سانحه تصادف رانندگی درگذشت. درواقع ۲۷ سال بیشتر نداشت که عمرش به پایان رسید اما تاثیری عجیب بر همنسلان خود گذاشت. زبان او در شاعری چنان نو بود که هنوز هم با خواندن بعضی آثارش حس می کنیم شعر امروز را می خوانیم. از جمله این غزل که: «پیش از تو آب، معنی دریاشدن نداشت/ شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت» درواقع ۲۷ سال سن و یک دهه شاعری، فرصت تجربه ورزی زیادی به یک شاعر نمی دهد اما سلمان هراتی ثابت کرد که عرض این فرصت به مراتب مهم تر از طول آن است.
نمونه
من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را
خواهی آورد
دریغا تو رفتی!
هراسی ندارم
مهم نیست ای دوست
خدا دست های تو را
منتشر کرد…
سید حسن حسینی
بیوگرافی
سید حسن حسینی متولد ۱۳۳۵ در محله سرسبیل تهران بود و نبوغی غریب و مثال زدنی داشت. هم به زبان عربی مسلط بود و هم به زبان های ترکی و انگلیسی آشنایی داشت. آثار خود را در دهه پنجاه در مجله فردوسی آن زمان چاپ می کرد. در سال ۱۳۵۸ هم مثل خیلی از هم مسلکان شاعر خود وارد حوزه هنری شد. حسینی تنها در شعر، طغیان نکرده است. او در زندگی هم فراز و نشیب هایی تجربه کرد که قابل تأمل است. در سال ۱۳۶۶ به جهت اختلاف های فکری با جمعی دیگر از شاعران، از حوزه هنری کنار گذاشته شد. دو سه سال بعد هم با این که در دانشگاه الزهرا تدریس می کرد، خودش استادی را کنار گذاشت و از دانشگاه بیرون آمد. یک دهه بعد، اواخر دهه هفتاد، او در واحد ویرایش رادیو کار می کرد و پیشکسوتان رادیو هنوز هم از حضور او با افتخار یاد می کنند.
نکته: تیر و ترکش را دیگران خوردند…
از سید حسن حسینی در سال ۱۳۸۳ تجلیل شد و در همان سال نیز درگذشت. غیر از این، نکات قابل تأمل دیگر در زندگی او یکی از خاطراتی است که از آن مرحوم نقل می کنند. ماجرا بر می گردد به زمانی که مرحوم حسینی به عنوان شاعر برگزیده دفاع مقدس شناخته شد. رسم مألوف بر این بود که شاعران از این ماجرا استقبال می کردند و به هر حال در رزومه آن ها نکته مثبتی به شمار می آمد. سید حسن حسینی هم البته جایزه را رد نکرده بود اما با طنزی تلخ گفته بود: «تیر و ترکشش را دیگران خوردند و حالا جایزه اش را ما بگیریم؟!»
نمونه
تاجری اره برقی آورد
پای یک منظره را
امضا کرد
***
شاعری پرپر شد
گل کرد!
***
شاعری وارد دانشکده شد
دمِ در/ ذوق خود را به «نگهبانی» داد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر