تیم فرهنگ و هنر پارس دان
نمایش «آبجی»، گذار از سنت به مدرنیته با آبجی مظفر!
اینیک داستان رئالیستی از صادق هدایت است. برعکس بیشتر آثار او که فضایی کافکایی و سوررئال با رگههایی از اکسپرسیونیست دارد، این داستان او به طورکامل رئالیستی است.برداشتها و تحلیلهای مختلفی از این داستان کوتاه هدایت صورت پذیرفته است. بعضیها با رویکردی فمینیستی به داستان نگاه کردهاند. اینکه هدایت میخواسته ظلم و ستمی راکه به زنان ایران در جامعهای مردسالارانه میرود، نشان دهد. آنهم درزمانی که این داستان نوشتهشده، یعنی حدود ۸۷ سال پیش که درواقع حقوق زنان در جامعه و خانواده بسیار اسفبارتر از امروز بوده است. اینکه به زنان بهعنوان جنس درجهدو نگاه میشده است؛ ضعیفههایی که کارشان خانهداری و بچهدار شدن و برآوردن خواستهها و تمایلات جنسی مردان است، همین و بس.
آبجی و تم سیاسی داستان
بعضیها زیر متن و ارجاعهای سیاسی را در این داستان دیدهاند؛ اینکه آبجی درواقع نماد مظفرالدینشاه قاجار بوده است. چون آبجی لقبی بوده که مردم تهران آن زمان به مظفرالدین شاه داده و حتی اشعاری نیز در این خصوص برایش سروده بودند. پس از کشته شدن ناصرالدینشاه، اوضاع مملکت به همریخت. نان و گوشت و دیگر ارزاق کمیاب و بسیار گران شده بود.
آبجی مظفر، چرا نون گرونه
آبجی مظفر، چرا گوشت گرونه
آبجی مظفر اومد
بلگ چغندر اومد
دودور، دودور، دورش ببین
امیر بهادرش و ببین
چادر و چاقچورش کنین
از شهر بیرونش کنین
با این حساب، آبجی خانم میتواند مظفرالدینشاه قاجار باشد. درواقع آبجی خانم روایت پیروزی دنیای مدرن بردنیای سنتی است، نه فقط خودکشی یک خواهر زشت و حسود.
اما چنانکه به توصیفهای هدایت در خصوص آبجی خانم توجه کنیم، میبینیم که او چندان زشت هم نیست. آیا قد بلند در برابر قد کوتاه ماهرخ، زشت است؟ یکی از امتیازات دخترها همیشه خوشقدوبالابودن آنها بوده است. پس قدبلند بودن آبجی، یک حسن است. آیا گیسوان بلند و چون شبق آبجی زشت است؟ گیسوان بلند و سیاه ،یکی از عناصر زیبایی برای دختران است و یک حسن بهحساب میآید. این را در ادبیات تغزلی میتوانیم بهراحتی پیدا کنیم. آیا ابروهای پرپشت و پیوسته زشت است؟ آیا روی گندم گون و سبزه زشت است؟ همیشه صورت گندم گون و سبزه جزو حسن یک دختر بهحساب میآمده؛ حتی بابت این ضربالمثل هم داریم. « سفید میخوای یا سبزه، البته سبزه سبزه» و… آیا صورت کشیده زشت است و…با این اوصاف حتی میتوانیم تصور کنیم که آبجی از ماهرخ سرتر نیز بوده است.
طبقه محروم، کارگر ، فرودست و زحمتکش جامعه همیشه مورد استثمار، استعمار و بهرهکشی قرار میگیرند. شاید ارباب یا پسر او به ماهرخ تجاوز کرده و عباس، کارگر خانه اربابی، مجبور شده تا او را به زنی بگیرد. درواقع ازدواج با ماهرخ را به گردن او انداختهاند؛ هرچند که ماهرخ از سر او زیاد است. این مورد رانیز میتوان از لایههای زیرین متن کشف کرد.چون اربابها همواره خدمتکاران زیبا را همیشه برای خود نگه میداشتهاند و ابتدا خود از آنها کامیاب میشدهاند، خدمتکاران دختر برای کارهای اندرونی میرفتند؛ بهخصوص آنهایی که زیبا بودند. این دختران خدمتکار مخصوص، خانم خانه و ارباب خانه میشدند و خدمتکاران مرد نمیتوانستند با آنان راحت در ارتباط باشند؛ چه برسد به اینکه جرات تجاوز به آنها را به خود بدهند. آنها حتی اجازه عاشق شدن هم نداشتند.
در داستانهای فولکلور به طور فراوان از این سرنوشتها را شاهد هستیم ؛مانند قصه رعنا در گیلان و… پس میتوان نتیجه گرفت که ماهرخ توسط ارباب مورد تجاوز قرارگرفته و عباس را مجبور به ازدواج با او کردهاند وگرنه پدر ماهرخ که یک کارگر گچکار است، از کجا پول آورده که برای عروسی دخترش که به خواست زنش جشن مفصل بگیرد، جهیزیه مفصل تهیه کند و خیمهشببازی و… به راه بیندازد. معلوم است که ارباب با پول و تهدید آنها را تطمیع کرده تا دم برنیاورند.
حضور دولتمردان بیکفایت و حکومتهای سرسپرده که به دنبال منافع و اربابان خویشند ، مردم را رعیت و خود را ولینعمت آنان میدانند، آزادی آنها را سلب کردهاند، ثروتهای ملیشان را به غارت برد ه ا ند و… باعث تمام این فجایعی میشود که شاهد آن هستیم. اینها همواره به دنبال جامعه و مردمی خمود بودهاند تا بتوانند بهراحتی به مطامع و اهداف شومشان برسند.
در این میان داستان آبجی خانم ،یکی از آن فجایع است. هدایت این بیماری مهلک و کشنده جامعه و مملکت را تشخیص داده است. پس برای رسیدن به رهایی و بسامان شدن اوضاع مملکت و مردم و رفتن بهسوی مدرنیته، تجدد و پیشرفت ابتدا آبجی خانم که نماد سنتهای پوسیده است، باید به کناری گذاشته شود.
شاید آبجی و ماهرخ، دوروی یک سکه و دو وجه از یک شخصیت باشند. آبجی میتواند درون ماهرخ باشد. ظاهری زیبا اما درونی آشفته و بههمریخته، غمگین و ناامید و دلسرد از زندگی، خرافی و سنتی که مذهب و باورها را وسیله تمسک خود و رفتارش قرار داده است؛ فردی با افکاری منفی که درنهایت خودکشی میکند و… .
این هردو، یعنی ماهرخ و آبجی یکی هستند و درمجموع نمونهای از زنان و یا افراد جامعه آن زمان که اکثریت مردم را تشکیل میدادند. نویسند ه، فرهاد امینی اما چند عنصر روایی دیگر را به داستان هدایت افزوده است. درواقع نمایش را از رویه رئالیستی آن جدا کرده و به سمت سوررئال با رگههایی از اکسپرسیونیسم سوق داده است. از نمادها و نشانههایی چون ماه ، تمساح و … استفاده کرده و داستان را گسترش داده است.
به عبارت دیگر، از واقعیت جامعه آن را دور کرده و در یک فضای کافکایی و توهمانگیز به فرا واقعیت برده؛ چیزی که شاید مورد نظر هدایت نبوده است. هرچند که اندیشه و ایده امینی ستودنی است اما باید همسو با مفاهیم زیر متن، تحلیلها ی درست و ارجاعهای متنی باشد.
حالآنکه هدایت داستانی سرراست و رئال را نوشته است. برداشتی اینگونه که در نمایش صورت پذیرفته،شاید با زیرمتنی که مورد نظر هدایت بوده، بهنوعی مغایرت داشته باشد. با این اوصاف، آبجی فردی درونگرا با حالاتی شبهعرفانی و شاعرانه از آب درآمده است. او چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند؛ با ماه حرف میزند و… .
خودکشی اما نه در پایان نمایش
درواقع داستان هدایت با خودکشی آبجی تمام میشود؛ اما داستان نمایش ادامه پیدا میکند. مردی او را نجات میدهد و سپس عاشق آبجی میشود؛ مانند قصههای شاه و پریان. مردی که موجودی مادی نیست و بهاصطلاح ازمابهتران است. او تمساحی است که در برکه زندگی میکند و یا از جایی به برکه آمده، شبها با بدر کامل تبدیل به یک مرد و روزها در برکه پنهان می شود. او با دیدن اولین تار موی سپید آبجی باید برای همیشه ازآنجا برود. از اینکه آن مرد عاشق آبجی شده، همه به او حسودی کرده و باز شروع به حرف درآوردن پشت سر آبجی میکنند.خب، باید پرسید چرا تمساح آنهم در برکه یکخانه، چرا بدر کامل ماه، چرا تار موی سپید، اینها نشانه چیست و چه ربطی با اصل داستان هدایت دارد؟
شخصیتی هم به نام گلنسا به داستان اضافهشده است که مردم پشت سرش حرف میزنند و او را شوم میدانند. او زنی زیبا و دلرباست. از دید زنان وگاهی بعضی از مردان، او زنی روسپی است که باید از شهر بیرونش کنند چون شوم است و گناهکار.
گلنسا مجبور میشود که به شهری دیگر برود. اگر برفرض گلنسا نمادی از مدرنیته باشد، برای مثال آبجی باید از او بخواهد که به درون برکه او را هل دهد یا گلنسا خودش این کار را بکند برای رهایی آبجی. البته اینها همه فرض است، به همین دلیل گلنسا در ترکیب قصه بهنوعی زیاده مینماید. چون باید حضورش در بافت قصه منطقی باشد. مردی که تمساح میشود نشانه قدرت است. تمساح نماد قدرت در عهد باستان بوده است.
درحالیکه آبجی اصولاً با عشق و عاشقی و ازدواج مخالف است و همه را به آخرت واگذار کرده او خود را قدرتمند میبیند چون اعتقادات را مستمسک خویش قرار داده. پس حضور مرد و عاشق شدن آبجی باشخصیتش مغایرت دارد. ماه نیز نماد نرینگی در ایران باستان، هند و تمدنهای باستانی بوده است. هرچند که در چین ماه مادینه و منفی یا «یین» است در برابر خورشید که نرینه است و مثبت یعنی « یانگ است».درحالیکه موی بلند یا گیسوان بلند که صادق هدایت آبجی را به آن متوصف میکند نشانه قدرت است و همین به نظر کافی است. چون همانطور که گفته شد قدرت آبجی درنهایت موجب کشته شدنش میشود ونیازی به دیگر نمادها ندارد.
گلنسا برای آبجی از سرنوشتش میگوید و آبجی را تشویق میکند که اشتباه او را تکرار نکند و با شوهرش یعنی تمساح به درون آب برود و برای همیشه از شر این مردم واین شهرو این همه بی عدالتی خلاص شود. یکی از مفاهیم زیر متنی که هدایت می خواهد بگوید بیعدالتی است چه از نظر اجتماعی وچه هستی شناسی.این اضافات بهنوعی هدف زیر متن داستان هدایت را مغشوش میکند و آن را به بیراهه میبرد. بهسوی یک داستان سوررئالیستی و وهمآلود با رگههایی از اکسپرسیونیست که فضایی کافکایی و گاهی هراسآور را موجب میشود؛ برداشتها و تحلیلهای درستی از آن به دست نمیدهد.کارگردانی نیز بر این منوال است.
مهدی شاهپیری سعی کرده فضای سوررئال را بهنوعی حفظ کند و اجرایی مدرن را نشانمان دهد؛ اجرایی با بهکارگیری و تلفیق شیوههای متنوع تئاتری از عروسکی گرفته تا بازی در بازی و عناصر نمایشهای آیینی سنتی و… . او با استفاده از سه بازیگر دختر که نقشهای مختلف را با بازی در بازی ایفا میکنند، میخواهد بگوید که همه زنان مورد ظلم و ستم قرار میگیرند و اوضاع برای همه دختران و زنان همین است.مردان در اینجا با کلیدی که به گردن زنان است، نشان داده میشوند. درواقع زنان در جامعهای مردسالارانه بدون این کلید راه بهجایی نمیبرند. مردانی که خشن هستند و کمتر با زنانشان صحبت میکنند. بخشهایی از نمایش که بهصورت عروسکی زنده اجرا میشود نیز از نقاط قابلتوجه کار است.
ماکت روستا، لحافی که آسمان پرستاره را میسازد، عروسکهای آبجی وهمسرش، تنگهای آبی که برکه را نشان میدهند، مانند تشت آبی که در تعزیه نشانه فرات است، تمساحی که تنپوش است و بسیار خوب ساختهشده و حرکت داده میشود ؛ همه و همه حاکی از خلاقیت و هوشمندی کارگردان است. بازیها نیز به نوبه خود روان و تاثیرگذار صورت پذیرفته است.از نسیم تاجی که نقش چهار زن را به طورمتفاوت بازی میکند، گرفته تا داریوش فائزی که نقش مرد را با تفکری درونی به صحنه میکشد.
میزان و حرکات نیز بهنوبه خود با توجه به پرداختها، خواست متن و زیر متن صورت پذیرفته است. شاید اگر ریتمها کمی بهتر بود، به زمان مناسبتری نیز دست مییافتیم. میتوان برای رسیدن به این مطلوب، حرکاتی را که درجاهایی تکراری است، حذف کرد.اما درهرحال شاهد نمایش قابلتاملی بودیم. به نویسنده، فرهاد امینی بابت برداشتی خلاق و کارگردان، مهدی شاهپیری و گروه خسته نباشید میگوییم.
نمایش «آبجی»، گذار از سنت به مدرنیته با آبجی مظفر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر