۱۳۹۶ آذر ۱۰, جمعه

از اعتیاد در کودکی تا قتل در جوانی

گروه خبری پارس دان

از اعتیاد در کودکی تا قتل در جوانی



روزنامه شرق: جوانی که متهم به قتل دوستش است، وقتی در مقام دفاع از خودش قرار گرفت، توضیح داد که چطور پدرش او را از هفت‌سالگی معتاد کرد و بعد در نوجوانی مورد آزارواذیت قرار گرفت.


 یک‌سال قبل مأموران در جریان قتل پسر جوانی به نام مازیار قرار گرفتند که به‌تازگی از شهرستان به تهران آمده‌ بود. مردی که موضوع را به مأموران خبر داد، مدعی شد نمی‌داند چه کسی این قتل را انجام داده‌ است اما روز قبل از حادثه هم این جوان را در کارگاهش دیده‌ بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی و آغاز تحقیقات، مشخص شد مازیار روز قبل از مرگش برای دیدار با دوستش، شاهین، به محل کارگاه رفته ‌و بعد از قتل مازیار، شاهین هم مفقود شده ‌بود.


 


پس از انجام تحقیقات گسترده سرانجام شاهین شناسایی و بازداشت شد.  در تحقیقات به‌عمل‌آمده شاهین اتهام قتل را قبول کرد و مدعی شد چون مازیار او را مورد آزارواذیت قرار داده‌، مرتکب این قتل شده ‌است.  متهم گفت: مقتول یکبار به من تعرض کرده بود و قصد داشت دوباره تعرض کند که من با میله آهنی به سرش کوبیدم و او را به قتل رساندم و بعد هم فرار کردم. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده ‌شد. متهم روز گذشته در جلسه رسیدگی حاضر شد.


 


در ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس اولیای‌دم در جایگاه قرار گرفتند و درخواست صدور حکم قصاص کردند.  در ادامه نوبت به متهم رسید. او اتهام قتل را قبول کرد و مدعی شد برای دفاع از خودش مرتکب این قتل شده ‌است. او گفت: من و مازیار تا کلاس پنجم دبستان در روستای خودمان درس می‌خواندیم. برای گذراندن دوران راهنمایی و دبیرستان به شهرستان رفتیم و در خوابگاه مستقر شدیم. درواقع من در خوابگاه با او آشنا شدم و پنج سال در یک خوابگاه با هم بودیم.


 


روستاهای ما ٣٠کیلومتر از هم فاصله داشت و با‌هم آشنا بودیم، اما دوستی نداشتیم تا اینکه در خوابگاه رابطه ما نزدیک شد. یک شب در خوابگاه، مازیار که جثه‌ای بزرگ‌تر از من داشت، من را مورد آزارواذیت قرار داد. خیلی حالم بد بود و وضعیت روحی خوبی نداشتم تا اینکه فردای آن روز متوجه شدم بچه‌های خوابگاه درباره من صحبت می‌کنند؛ آنها می‌دانستند به من تعرض شده است. اینکه مازیار موضوع را به بقیه بچه‌ها گفته ‌بود خیلی ناراحتم کرد اما مسئله به همین‌جا ختم نشد؛ مدتی بعد فهمیدم علاوه‌بر بچه‌های خوابگاه، همه بچه‌های روستای خودمان و روستایی که مازیار اهل آنجا بود هم درباره تعرضی که به من شده‌ است، صحبت می‌کنند.


 


این مسئله من را خیلی ناراحت کرد؛ ترک تحصیل کردم و به تهران آمدم و در یک کارگاه مبل‌سازی مشغول به کار شدم. متهم گفت: مدتی قبل از حادثه یکی از هم‌روستایی‌هایم را دیدم. او به من گفت چرا تلافی کاری را که مازیار کرده ‌است، نمی‌کنی تا دیگر ساکت شود و درباره تو صحبت نکند. با حرف‌های این دوستم تصمیم گرفتم کار مازیار را تلافی کنم. یک روز به او زنگ زدم و خودم را پوریا معرفی کردم؛ پوریا دوست مشترکمان در خوابگاه بود. مازیار را به تهران دعوت کردم و گفتم می‌خواهم او را ببینم و خاطراتی را باهم دوره کنیم. 


 


چند روز بعد مازیار آمد، برادرش هم همراهش بود. باهم غذا خوردیم و کمی صحبت کردیم. بعد برادرش رفت و من و مازیار تنها شدیم. او سر صحبت را باز کرد و گفت به یکی از دوستان مشترکمان تعرض کرده ‌است. بعد نام من را آورد و گفت به شاهین هم تعرض کرده‌ام. این مسئله من را خیلی بهم ریخت و دوباره ناراحت شدم.  به روی خودم نیاوردم و فردای آن روز باهم قرار گذاشتیم برای ناهار پیش من بیاید. بعد از غذا به‌سمت من آمد و خواست من را مورد آزار قرار دهد، به او نگاه کردم و گفتم شاهین که دیروز حرفش را زدی و گفتی به او تعرض کرده‌ای، من هستم.


 


شوکه شد و در چشمانم نگاه کرد بعد با چاقو به سمتم حمله کرد تا دوباره تعرض کند. من هم چاقو را از او گرفتم و بعد هم با میله آهنی به سرش کوبیدم که فوت کرد.  در این هنگام قاضی به متهم گفت: شما پنج سال باهم دریک خوابگاه بودید مدعی هستی خودت را شخص دیگری معرفی کردی و مازیار را به محل کارت کشاندی، چطور شد که او تو را نشناخت مگر چنین چیزی ممکن است؟


متهم پاسخ داد: من تصادف کرده ‌بودم و صورتم کمی تغییر کرده ‌بود. مازیار وقتی آمد به من شک کرد؛ او فکر می‌کرد من پوریا هستم و به من گفت چقدر عوض شده‌ای اما متوجه نشد به او دروغ می‌گویم. او همچنین در پاسخ به این سؤال که اگر مازیار چاقو داشت و با چاقو حمله کرد، چرا چنین چیزی در صحنه جرم کشف نشده ‌است، گفت: من چاقو را گرفتم به آشپزخانه پرت کردم این موضوع را بارها گفتم، نمی‌دانم چرا به آن توجهی نشد. او همچنین درباره اعتیادش گفت: پدرم اعتیاد داشت و من را هم از هفت‌سالگی معتاد کرد، من و پدرم باهم شیره می‌کشیدیم.


 


در دوران خوابگاه هم شیره می‌کشیدم و بعد که بزرگ شدم و به تهران آمدم شیشه مصرف می‌کردم. کار که پیدا کردم تصمیم داشتم مصرف شیشه را هم کنار بگذارم که این حادثه اتفاق افتاد. سپس وکیل‌مدافع متهم در جایگاه حاضر شد، او گفت: من چندبار درخواست کردم، با توجه به وضعیت خاصی که موکلم دارد، به کمیسیون پزشکی قانونی معرفی و وضعیت روانی او بررسی شود، اما توجهی نشده ‌است و حالا از دادگاه درخواست دارم متخصصان روان‌پزشک او را معاینه کنند. سپس متهم برای بیان آخرین دفاع در جایگاه حاضر شد و گفت: من از اولیای‌دم عذرخواهی می‌کنم.


 


وضعیت روانی درستی ندارم و سال‌هاست که افسردگی دارم. از کودکی هم من را معتاد کردند و بعد هم آن حادثه در خوابگاه پیش آمد، وضعیت روانی‌ام کاملا به‌هم ریخت. با پایان گفته‌های متهم، اولیای‌دم برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.



گروه خبری پارس دان



از اعتیاد در کودکی تا قتل در جوانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر