گروه خبری پارس دان
ماجرای آزاده نامداری از منظری دیگر
عصر ایران: «اگر مردم از سر ترس، طمع، محافظهکاری و… تظاهر به پذیرش فرهنگ رسمی و حکومتی کنند، «ریاکاری» نه پدیدهای زشت و نابهنجار که یک رویه عمومی و ناگریز خواهد بود که در آن، اگر پرده از زندگی یکی از ریاکاران بیفتد، بقیه ریاکاران در نهایت ریاکاری او را تمسخر و نکوهش خواهند کرد و چون به خلوت میروند، خود «آن کار دیگر» را تکرار میکنند.»
گروهی بر این باورند که نشر تصاویر او در سفر به خارج امری نکوهیده و ناقض حریم خصوصی اوست و برخی این کار را مصداق روزنامهنگاری میدانند و میگویند که این کار در جهان امروز رایج است و حتی برای عکاسانی که از زندگی خصوصی چهرهها عکس میگیرند و منتشر میکنند، اصطلاح paparazzi ابداع شده است که نوعی ژانر به شمار میرود.
البته قطعاً بین paparazziها که نام و نشان دارند، کارشان مانند هر حرفه دیگری ضابطهمند است و برای فروش عکسهایشان به رسانهها، رقمهای کلانی هم میگیرند، با افرادی مجهولالهویهای که با هدف دردسرسازی و آبروریزی از مردم عکس میگیرند و آن را قربه الیالله (!) در فضای مجازی منتشر میکنند، تفاوت از زمین تا آسمان است اما موضوع بحث حاضر، فراتر از مورد خاص آزاده نامداری است؛ موضوعی که اگر از سر دلسوزی برای جامعه امروز ایران بدان پرداخته نشود، قطعاً در آینده آسیبهای بیشتر و عمیقتر متوجه فرزندانمان خواهد شد.
جامعه امروز ما درگیر بیماری مزمنی به نام دوگانگی فرهنگ رسمی و عمومی شده است. به جای توضیح این پدیده، چند مثال میزنیم:
– به داخل خودروهای مردم میرویم: موسیقیهایی که از رادیوی رسمی کشور پخش میشود و حتی شبکهای به نام رادیو «آوا» ۲۴ساعته برای مردم ترانه پخش میکند، در حال و هوای دیگری است و سیدیها و فلشهایی که مردم در ماشینهایشان دارند و به ترانههای ضبط شده آنها گوش میکنند، دنیای دیگر دارد.
موسیقی که در وصف آن گفته میشود «زبان مشترک انسانهاست» ، در ایران به دو گونه تقسیم شده است: موسیقی رسمی و حکومتی و موسیقی عمومی و مردمی؛ به ویژه جوانترها فاصله بسیار بیشتری با موسیقی رسمی دارند. نهادهای رسمی ساز خود را میزنند و مردم به نوایی دیگر گوش میکنند.
– روز عزای مذهبی است. شبکههای رسمی غرق در سوگ هستند. مجریهای تلویزیون جامه مشکی به تن میکنند و با لحنی بغضآلوده سخن میگویند. بر سر در ادارات، بنرهای سیاه عزا نصب میشود. شهرداریها پرچمهای سیاه را در جایجای شهر علم میکنند. سینماها تعطیل است. روزنامهها، روبان مشکی کنار لوگوی خود رسم میکنند و شبکههای تلفن همراه این روز را به مشترکان خود تسلیت میگویند.
در ایام تعطیل به مناسب عزاداری، سفرهای تفریحی چنان اوج میگیرد که پلیس مجبور میشود جادهها را به سمت مقصد یک طرفه کند و نیروهایش به حالت آمادهباش درمیآیند.
این البته بدان معنا نیست که عموم مردم حرمت نگه نمیدارند. آنها از دیرباز به حرمت چنین ایامی، مراسم عقد و عروسی و جشن را در روزهای عزای مذهبی برپا نمیکنند و خیلیها اصرار دارند که جشنهای مهمی مانند ازدواج را در اعیاد مذهبی به پا کنند ولی دلیلی نمیبینند که در هر روزی که عزای دینی است، حتماً لباس مشکی تن کنند، گریه سر دهند و تمام روز را بغضآلود سخن بگویند.
این که ۷۰ درصد از مردم – حتی برخی جمعکنندگان بشقابها – ماهواره داشته باشند و قانون، داشتن ماهواره را جرم بداند، قطعاً از مصداقهای جامعهای است که دچار دوگانگی شده است. مردم یک راه میروند و حکومت حرف دیگری میگوید.
– پوششهای مردم ما نیز درگیر این دوگانگی است. کسانی که باورهای مذهبی قوی دارند، قطعاً در همه حال مراعات آموزههای دینی را میکنند ولی بقیه به ویژه زنان درگیر دوگانگی شدیدتری در پوشش هستند. شرح این ماجرا را همه میدانند.
این قصه سر دراز دارد و حتی بسیاری از سیاسیون را نیز دربرمیگیرد که در خلوت، از لزوم اصلاحاتی مانند تغییر رویه در سیاست خارجی سخن می گویند ولی در تریبون رسمی، بر این و آن شعار مرگ نثار میکنند.
چنین حال و روزی دستکم بخش مهمی از مردم ما را درگیر دوگانگیهای رفتاری کرده است. روانشناسان میگویند نقش بازی کردن مستمر، سلامت روانی افراد را نیز با مخاطرات جدی مواجه میکند و وقتی چنین پدیدهای عمومیت داشته باشد، با جامعهای که درگیر اختلالات روانی حاصل از دوگانگی رفتاری است، مواجه خواهیم بود که کارآمدیاش را با سرعت زیادی از دست میدهد.
حکومتها برای حل چنین مشکلی دو راه بیشتر ندارند: یا مردم را با فرهنگ رسمی همراه کنند یا فرهنگ عمومی را به رسمیت بشناسند.
همراهی مردم با فرهنگ رسمی، تنها اگر به دلیل نهادینه شدن و پذیرفته شدن درونی فرهنگ رسمی باشد، میتواند قابل قبول باشد نه این که مردم از سر محاسبهگری، در ظاهر بدان پایبند باشند و هر گاه بتوانند از آن فرار کنند. وانگهی اگر مردم فرهنگ پیشنهادی حکومت را بپذیرند، آن فرهنگ، نه رسمی و حکومتی که عمومی خواهد بود.
اما اگر مردم از سر ترس، طمع، محافظهکاری یا به هر دلیل دیگر تظاهر به پذیرش فرهنگ رسمی و حکومتی کنند، «ریاکاری» نه پدیدهای زشت و نابهنجار که یک رویه عمومی و ناگریز خواهد بود که در آن، اگر پرده از زندگی یکی از ریاکاران بیفتد، بقیه ریاکاران در نهایت ریاکاری، او را تمسخر و نکوهش خواهند کرد و چون به خلوت میروند، خود «آن کار دیگر» را تکرار میکنند.
اگر حکومت، از ظواهر درگذرد و فرهنگ عمومی را – همان گونه که هست، نه آن گونه که نمایش داده میشود – به رسمیت بشناسد و در عین پاینبدی به اصول در دستگاههای حکومتی، وارد زندگی روزمره مردم نشود، قطعاً هم این دوگانگی و ریاکاری دستهجمعی از بین میرود، هم ارکان حکومت تقویت میشوند و هم دینداری قوام بیشتری مییابد.
و پایان سخن با حضرت حافظ که چه خوش فرمود:
خرقهپوشی من از غایت دینداری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
گروه خبری پارس دان
ماجرای آزاده نامداری از منظری دیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر