تیم سرگرمی پارس دان
درباب لنین، کیم کارداشیان و توالتهایی با روکش طلا
در ۱۹۲۱، در یک لحظۀ ناب شاعرانه، ولادیمر ایلیچ لنین به پرولتاریا وعده داد که به محض تسلط کمونیسم بر دنیا، زمانیکه طلا تمام ارزشهایش را از دست خواهد داد، برای همه توالتهایی از طلا میسازد. این یک نماد دووجهی بود. از آن پس ناچیزترین مکان جامعۀ کمونیستی به اندازۀ کاخهای بورژوازی مجلل خواهد بود. اما بالاتر از همه، طبقۀ کارگر از مظهر حرص بشری رهایی خواهد یافت، ثروت نفرینشدهای که فروید پیوندهای آن با غریزۀ جنسی را نشان داده بود. وقتی سوسیالیسم کاپیتالیسم را بیاعتبار ساخت، از آن پیشی خواهد گرفت.
پول از آن چیزهایی است که بدیهی به نظر میرسند، اما چنین نیستند. پول واقعاً از لوازم رایج زندگی است، خشن و خستهکننده. به نظر بدیهی مینماید، اما در نهایتِ روشنی نیز همچنان یک راز است. معادل فرانسوی پول (argent) بسیار مبهم است: به معنای نقره که سالیان متمادی جهت ضرب سکه استفاده میشد. تنها با کمک ضدش میتوان از آن سخن گفت: پست است و شریف، خیال است و واقعیت. پول مردم را از هم جدا میسازد و به هم پیوند میدهد؛ وقتی زیاد است ما را میترساند، و وقتی کم است ما را میترساند. پول چیز خوبی است که کارهای بدی انجام میدهد، چیز بدی است که کارهای خوبی انجام میدهد.
به گفتۀ مؤرخان، تاریخ نخستین سکهها به ۳۰۰۰ ق.م و به شهر اور برمیگردد که تصویر ایشتر، الهۀ باروری و مرگ، ثنویتی شگفت، بر آنها حک میشد. پولْ پیجینِ۱ جهانشمول کاملی است که در همهجا قابلفهم است؛ همه، فارق از زبان و دینشان، میتوانند از آن استفاده کنند؛ همه، در دل بیابانها و دورترین جزایر، میتوانند فوراً آن را تبدیل کنند.
در وهلۀ نخست، پول بر اعتماد دلالت دارد. در روم، نخستین سکهها با صاحبانشان و اعتبار آنها ارتباط داشت. امروزه، جدای از میزان طلا، ارزش پولها با توجه به سلامت اقتصادی ملتهایی که تولیدشان میکنند، متفاوت است. پولها سرشار از هالهای از قداست هستند، زیرا مظهر یک قوم یا کل یک جامعه میباشند. پول در دو نوع داستان نقش اصلی را دارد: داستان ستمگرانی که بیپناهان را با ابزارهای اقتصادی سرکوب میکنند، و داستان مظلومانی که به لطف استقلال اقتصادی خود را آزاد ساختند.
پول صرفاً واحدی برای مبادله و معیاری برای ارزش نیست، بلکه بالاتر از همه فشارسنج آروزهای ماست. پول که سنجۀ تمام خواستهها است، به خواستۀ مطلقی تبدیل شدهاست که همۀ خواستههای دیگر در آن تبلور مییابند. برخلاف این باور رایج که پول جهان را یکدست میسازد، رنگ بسیاری از آرزوهای خود را بر آن زدهایم.
رذایلی که ملازم پول هستند ـ حرص، حسادت، طمع ـ پیش از آن وجود دارند، اما به نظر میرسد که پول همۀ آنها را تقویت میکند. عشق و نفرتهایی که پول ایجاد میکند نیز علائم بیماری هستند. نکتۀ جالب دربارۀ پول این است که در مقام یک مخلوق از چنگ خالق خود گریخته و بدو حمله بردهاست، مخلوقی خردمندانه که به ستمگری دیوانه تبدیل شدهاست.
همیشه سخنگفتن از پول سخنگفتن از خود فرد است. من طعم فقر را چشیدهام؛ پس از دوران دشوار جوانی، والدینم پیش از آنکه در قرض بغلتند، به سطحی از رفاه رسیدند. آنها کمکم محاسبهگر شدند و تلخی از دست دادن جایگاه اجتماعیشان را دیدند. بههنگام مرگ، آنها تقریباً تهیدست بودند. اما من، در دوران دانشجویی از فقری سرخوش به رفاهی ناپایدار رسیدم. برای مدتی مدید، نگران پول نبودم و یقین داشتم که همیشه بخت با من یار است، و حق تألیف نوشتههایم را نه دستمزد بلکه یک هدیه میدانستم.
یاد آن دوران برایم نوستالژیک است: تا چهلپنجاه سالگی پول را بیاهمیت میدانستم. اگر اندکی پول میبود که هیچ، اگر هم نبود، با آن کنار میآمدم. نوعی لاقیدی عجیب به من اجازه داد تا مادامیکه بتوانم جهان را کشف کنم، مشکلات مادی را بیاهمیت بدانم ، افقهایم را گسترده کنم و از ابتذال دوری کنم. جوانی دوران شادی بود که مدتی مدید به طول انجامید، زمانیکه خط فاصل نه بین لازم و زیادی، بلکه بین لازم و ضروری بود. از ضروریات بود: جذابیت رازآلود کتاب، سفر به آسیا و هندوستان، مباحث پرهیجان، تعهدات سیاسی، رفاقتهای مصرانه، تجارب نامتعارف، عشقهای گوناگون، و مخصوصاً این فرصت که شوقم به نوشتن را عملی سازم.
مایلم فکر کنم که تنها با گذر عمر است که پول یک دغدغه میشود، با ترس از نداشتن پول کافی در جامعهای که آن را محور خود ساختهاست، با پایان سالهای رمانتیک و جنگ سرد، بهدنبال انقلاب محافظهکارانۀ تاچر و ریگان که فرهنگ غربی را وادار ساخت تا هوشیار شود و به مراسمهای مادیگرایانهتر واقعیت عینی روی آورد. این تغییر رو به زوال است، زیرا یک بار دیگر شاهد برخورد خشن جهانبینیهای مختلف هستیم. پیرشدن یعنی فرورفتن در نظم کاسبکارانه، در نظم حسابگرانه. همهچیز برایمان محدود میشود و شمار روزها نیز کمتر. زمان دیگر نه یک وفور، بلکه یک مؤاخذه است. البته، معتقدم که حتی امروزه نیز تجملِ زیاد به معنای خرید ماشینهای زیبا، ساختمانهای بزرگ یا خانههای تفریحی نیست، بلکه به معنای بسط زیست دانشجویی به حیات بزرگسالی است.
زیست دانشجویی یعنی بدیههسرایی روزانه، علاقه به پرسهزدن در خیابانها، ساعتهای طولانی در یک کافه، وارستگی مبالغهآمیز، بیتفاوت نسبت به القاب و دستمزدها، و خرتوپرتهای نمادینی که مردم میخواهند با آن خود را آرایش کنند تا نشان سالهای زودگذر را بزدایند. در مجموع، این کار بیهوده است، اما توهم لازمی است برای آغاز زندگی جدیدی در هر صبح. در چنین زیستی، اگر احساس سعادت میکنم، بدین خاطر است که آن سعادت را برای خود خلق کردهام. من که وارث یک ثروت یا یک سرمایهدار نیستم، هرگز چنان ثروتمند نبودهام که پول را فراموش کنم یا چنان فقیر نبودهام که از آن چشم بپوشم.
بنابراین، پول پیمان به جستوجوی خرد است. این را باید به دو معنا فهمید: داشتن پول و نیز تأمل انتقادی درباب پول خردمندانه است. پول ما را وادار میسازد تا مدام بین خواستهها، داشتهها و بدهیهایمان قضاوت کنیم. پول همه را، علیرغم میل باطنیشان، فیلسوف میکند: تفکر درست به معنای آموختن درست خرجکردن برای خود و برای دیگران نیز هست.
یک خواستۀ مشکلآفرین، یک سرزنش ناممکن. مشکل همین است. اما اگر خرد شامل حمله به خود چیزهایی نمیشود که همگی آنها را اوج نادانی میدانیم، پس خیر فلسفه چیست؟
درباب لنین، کیم کارداشیان و توالتهایی با روکش طلا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر