۱۳۹۶ شهریور ۹, پنجشنبه

۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»



تیم فرهنگ و هنر پارس دان

۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»



روزنامه آسمان آبی: فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت» بامداد دیروز به پایان رسید. برخلاف فصول پیشین این سریال، این فصل هفت اپیزود بیشتر نداشت اما اتفاقات و حوادث آن بسیار فراوان بود. این فصل به دلیل لو رفتن دو قسمت آن پیش از پخش رسمی و حاشیه های اطراف شبکه HBO شرایط بسیار ویژه ای را رقم زد اما با همه این اوصاف باز هم خود سریال و داستان های آن بود که فارغ از حاشیه ها، مخاطبانش را پای تلویزیون میخکوب کرد.

پایان فصل هفتم «بازی تاج و تخت» انتظار مخاطبانش برای فصل هشتم را بیش از پیش کرد. فصل هشتم این سریال طبق برخی گفته ها قرار است دو سال دیگر و در سال ۲۰۱۹ اکران شود و با این اوصاف تا رسیدن به سرنوشت نهایی سریال راه درازی باقی مانده است. باید به این مسئله نیز توجه کرد که جورج آ. آر. مارتین هم هنوز کتاب ششم مجموعه «نغمه یخ و آتش» را روانه بازار نکرده و به نظر می رسد فعلا مشغول نوشتن «تاریخ وستروس» است.


با همه این گمانه زنی ها در مدت اخیر و پیش از پخش فصل هفتم زمزمه هایی از ساخته شدن اسپیناف هایی از تاریخ دنیای نوشته شده توسط مارتین شنیده می شود. اسپیناف هایی که به زمانی بیش از آنچه در سریال «بازی تاج و تخت» مربوط است، باز می گردد. آنچه در ادامه خواهید خواند نگاهی به فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت» است.



 



۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»

دراگون استون


فصل هفتم با صحنه ای غیر منتظره آغاز شد. آریا استارک که در پایان فصل ششم انتقام «عروسی خونین» را از والدر فری گرفته بود، دست به انتقامی بزرگ تر زد و کل خاندان فری را از بین برد. شروعی باشکوه برای فصل هفتم که خبر از فصلی طوفانی با جنگ ها و انتقام های بزرگ می داد؛ البته کشته شدن شخصیت ها در دنیای ذهن مارتین به هیچ وجه نکته پیچیده ای نیست و هر لحظه خواننده کتاب های او و بیننده سریال باید برای مرگ یکی از شخصیت ها آماده باشند.


یکی دیگر از اتفاقات مهم این قسمت حضور «سم تارلی» در «اولدتاون» و کتابخانه «سیتادل» به عنوان مکانی برای جمع شدن استادان اعظم است. نکته اساسی درباره قسمت اول فصل هفتم بازگشت دنریس تارگرین به خانه بود؛ قلعه ای که تارگرین ها نخستین بار که به وستروس آمدند، آن را در جزیره ای نزدیک به دریای سیاه ساختند و نام «دراگون استون» را برایش انتخاب کردند.


قسمت اول نشان از جنگی بزرگ بین سه اقلیم و سرسی لنیستر که خود را صاحب تاج و تخت خوانده بود، می داد. نکته مهم در این میان آن است که مارتین و نویسندگان سریال مجددا به همان تئوری اتحادها و دشمنی ها در میان جنگ بازگشته اند. سریالی که بر اساس سنت های ذهن مارتین نوشته شده دقیقا قاعده های این سنت را به درستی اجرا مین کند.



 



۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»

طوفان زاد


قسمت دوم سریال اما زمان از راه رسیدن سیاست ها و نیرنگ هاست. در این فصل هر چند شاهد شکل گیری اتحادهای مهمی با «دورن» و «هایگاردن» از سوی دنریس بودیم، وقتی داستان درباره سیاست های جنگی باشد، کسی به حیله گری لنیسترها نباید شک کند. مارتین در کتاب و نویسندگان در سریال تمام تلاش خود را به کار گرفته اند خصوصیات شخصیت ها و آن چیزی را که از آنان می توان انتظار داشت، به خوبی بازگو کنند.


همین جاست که تفاوت شخصیت ها به درستی دیده می شود. شخصیت تعیین کننده این قسمت جان اسنو است که از طرف دو ملکه مدعی تاج و تخت برای زانو زدن و پیمان بستن دعوت می شود. روشن ترین شخصیت داستان اما به دنبال شیشه اژدها به سمت دراگون استون می رود. نقطه کلیدی قسمت دوم زمینه چینی برای دیدار جان و دنریس است. یکی از ویژه ترین اتفاقات سریال روایت داستان های پدرهاست. تصمیم بر سر این که تا کجا می توان بر اساس آنچه پدرها انجام داده اند حرکت کرد، نقطه ثقل این ماجراست.


عدالت ملکه


قسمت سوم سریال «بازی تاج و تخت» در فصل هفتم دقیقا همچون عنوان آن یعنی «عدالت ملکه» به اتفاقات فصل های ابتدایی سریال شبیه است. آن روزهایی که لنیسترها تمام قدرت را در دست داشتند و معمولا همه چیز بر اساس میل و اراده آنان انجام می شد. در هم شکستن ناوگان دنریس، به اسارت در آمدن یارا گریجوی و الاریا سند و شکست هایگاردن، همه و همه محصول حوادثی است که سازندگان سریال ترجیح می دهند آن را «عدالت ملکه» بخوانند.


از سوی دیگر رسیدن جان اسنو به دراگون استون، سپردن وینترفل به دست سانسا و البته لیتل فینگر همه و همه این قسمت را به یکی از ناراحت کننده ترین قسمت های سریال برای طرفداران تبدیل می کند. نبرد خیر و شر در این قسمت به اوج خود می رسد و باز هم خیر طرف بازنده است.


تفکر نویسندگان سریال بر اساس داستان مارتین، هرگز از این چارچوب عبور نمی کند، اما باید به این نکته توجه کرد که حتی مارتین نیز جایی به روزهای پیروزی خیر خواهد رسید، اما عدالت او در قسمت سوم به شیوه عدالت ملکه خواهد بود که نشان داده برای خود و خانواده اش همه را به خاک و خون می کشاند.



 



۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»

غنائم جنگی


هر چند که قسمت چهارم هفتم زودتر از موعد رسمی، لو رفت و با کیفیتی پایین پخش شد، از آن قسمت هایی بود که در کنار قسمت های پر طرفدار «بازی تاج و تخت» به نمره ۹.۹ دست پیدا کرد. لشکر سرسی سرخوش از پیروزی به خانه باز می گشت که این بار انتقام دنریس از راه رسید.


نکته مهم این قسمت نخستین جنگ با حضور یکی از سه اژدهای دنریس بود. یکی از بزرگ ترین موضوعاتی که تا امروز درباره فصل هفتم مطرح شده روند سریع بودن اتفاقات در آن است. اتفاقات چنان با شتاب رخ می دهد که مخاطب مجبور می شود سبک خود را در دیدن «بازی تاج و تخت» عوض کند. روند آهسته اتفاقات تا فصل قبل یکی از بزرگ ترین ویژگی های این سریال بود اما فصل هفتم به دلیل تعداد اپیزودهای کمتر فرصتی برای آرامش ندارد و به همین دلیل ساده است که اتفاقات با شتاب هر چه بیشتر رخ می دهد.


بازگشت آریا و برندون استارک به خانه، یکی دیگر از ویژگی های این فصل است اما بازگشت آریا و نبرد او در وینترفل نشان از یک قاتل جانی دارد. شخصیت محبوب بسیاری از طرفداران اکنون به قدرتی دست یافته که هر چشمی را به خود خیره می کند. اتفاقات «بازی تاج و تخت» در قسمت چهارم نشان از عزمی بزرگ برای جنگی دیگر در آن سوی دیوار دارد.


ایست واچ


شاید یکی از هوشمندانه ترین طرح های داستانی مارتین در قسمت پنجم فصل هفتم به وقوع پیوست، جایی که او میدان نبرد را از وستروس به سوی دیوار کشاند. تلاش جان برای قانع کردن دو ملکه به آوردن شاهدی از آن سوی دیوار و از میان لشکر مردگان انجامید. برای این کار آدم هایی در سریال با هم دیدار می کنند که هر یک با دیگری دشمنی دارند. همین اتحاد شاید نقطه ای است که مارتین و نویسندگان سریال برای آن کوشیده اند. اتحاد دشمنان یکی از بزرگ ترین اتفاقاتی است که در سریال به وجود آمده است. اتفاق بزرگی از قلعه شرقی دیوار یعنی «ایست واچ» آغاز می شود. جنگ بزرگی در راه است که بعد از راضی شدن دنریس به حضور در آن باید به راضی کردن ملکه دیگر نیز بینجامد.



 



۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»

آن سوی دیوار


یکی از بهترین اپیزودهای سریال که فدای سرعت سریال شد، اپیزود ششم با عنوان «آن سوی دیوار» بود. حرکت گروهی کوچک از دشمنان سابق برای آوردن یک مرده به این سوی دیوار در میان برف به دلیل سرعت عجیب اتفاقات تقریبا حالتی غیر منتظره به خود گرفت. اتفاق مهم مرگ یکی از سه اژدهای دنریس توسط شاه شب بود. از سوی دیگر سریال در این قسمت تکلیف بسیاری از شخصیت هایی را که مدت ها از آنها خبر نداشتیم حل کرد و در اختیار گرفتن اژدهای مرده توسط شاه شب اتفاق مهم دیگر سریال در فصل هفتم بود.


اژدها و گرگ


دنیای ذهن مارتین دنیایی عجیب است. او به طرز عجیبی در قالب سنت هایی که آنان را تعریف کرده جلو می رود. او به قهرمان ها باور دارد و در همین حین نیز به اصالت خاندان تارگرین به عنوان وارث تاج و تخت. همه چیز بر اساس سنت های آنان در سریال پیش می رود و این همان خطی است که قسمت آخر فصل هفتم بر اساس آن شکل می گیرد.


فرزند نامشروع نبودن و اصالت جان و همراهی او و دنریس برای شکست شاه شب همه بر این اساس است. در همین دنیاست که شاه شب سوار بر اژدها به دیوار حمله می کند و دیواری که هزاران سال از وستروس مراقبت کرده بود فرو می ریزد. اکنون گرگ ها در وینترفل به خانه برگشته اند و اتحاد گرگ و اژدها دوباره شکل گرفته است. همه اینها در شرایطی است که زمستان از راه رسیده است.





۷ نکته درباره فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر