تیم فرهنگ و هنر پارس دان
در «حرمان» بازیگر زندگیمان بودیم!
گفتوگو با امید نعمتی و صادق تسبیحی (آهنگساز) درباره نخستین آلبوم شخصی خواننده گروه «پالت»
در نتیجه صادق تسبیحی به همراه آیین احمدیفر (عضو گروه چارتار) شروع به تنظیم آن میکنند، مهیار طهماسبی (عضور گروه پالت) پارتهای زهی آن را مینویسد و اجرا میکند و امید نعمتی هم میخواندش و سرنوشت چنین مقرر میکند که همان تک قطعه -که کاوری از قطعه «مریم چرا؟» از ساختههای ایرج امیرنظامی است- تبدیل به اولین آلبوم شخصی امید نعمتی شود.
آلبومی که مولفانش معتقدند آن را در لحظه لحظههای زندگیشان زیستهاند و بر همان اساس هم آن را ساختهاند. با امید نعمتی که به نظر میآید اولین نفری بوده که در این سالها همزمان با فعالیت در گروه، آلبوم شخصی خود را هم منتشر کرده و همچنین صادق تسبیحی (آهنگساز اثر) از شاگردان علی اکبر شکارچی که کار اصلیاش صدابرداری است و آلبومهای مختلفی همچون کارهای اولیه گروه چارتار، پالت، دال و… را ضبط کرده، درباره «حرمان» به گفتوگو نشستیم. در این مصاحبه از اتفاقات مختلف همچون صحبتهایی که درباره جدایی امید نعمتی از پالت زده میشد تا نحوه شکل گیری آلبوم «حرمان» و البته مقوله مهم بازخوانی قطعات قدیمی به صورت مفصل صحبت کردیم.
از آنجایی که در این سالها اعضای گروههای مختلف سودای انتشار آثار شخصی خود را هم در سر دارند و البته به بهانه گفتوگو با خوانندهای که توانست علاوه بر فعالیت در کنار گروهش، نخستین آلبوم شخصی خود را، هم به مرحله انتشار و هم اجرای صحنهای برساند، میخواهیم -بعد از خواندن این گفتوگو که امید نعمتی در آن درباره دلایل این تصمیم صحبت کرده- به ما بگویید که آیا در ایران موافق انتشار آثار شخصی اعضای یک گروه هستید؟
ببینید، خود قطعه «حرمان» هم قطعهای بود که ابتدا میخواستیم آن را در «پالت» اجرا کنیم اما دیدیم که پروژهای مثل «حرمان» در قالب «پالت» نمیگنجد و با صادق (تسبیحی) تصمیم گرفتیم آن را به شکل دیگری تنظیم و اجرا کنیم. آن زمان آئین (احمدیفر) هم به ما کمک کرد. اما درست میگویی؛ من بیشتر شعرها، ملودیها و در کل حرفهایم را در «پالت» میزنم. از طرفی من همیشه دوست داشتهام فضاهای متفات و جدید را هم تجربه کنم و فضاهای شخصیِ رفاقت بین من و صادق، خیلی متفاوتتر از آنچه بود که در «پالت» اتفاق میافتد.
دیگر موضوعِ لذتبخشِ «حرمان» برای من این بود که همیشه دوست داشتم یک نفر آهنگ بسازد، یک نفر دیگر شعرش را بگوید و من هم آن را بازی کنم؛ در واقع تبدیل به شخصیت دیگری شوم. من در «پالت» همیشه امید نعمتی هستم که حرف خودم را میزنم اما حالا باید در «حرمان» بازی میکردم؛ باید اول درک میکردم مثلاً منظور اخوان ثالث از این شعر چیست و بعد آن را بازی میکردم. باید اول نگاه آهنگساز را متوجه میشدم و بعد آن را میخواندم؛ مثل بازیگری که میخواهد نقشی را بازی کند. برای خودم یک چالش بسیار جذاب بود که در «پالت» اتفاق نمی افتد.
در این شش، هفت سال کاراکتری را از امید نعمتی در «پالت» دیدهایم که با توجه به مختصات گروه، فضای سرزندهتری دارد. کسی که تفکرش چنین است و آن قطعات را برای «پالت» میسازد، چه میشود که یکباره با فضایی شبیه «حرمان» که خیلی هم با آن تفاوت دارد، روبهرو میشود؟ تو بیشتر به کدام یک از آنها نزدیکی؟
من هر دوی آنها هستم؛ البته چون در پالت شعر و ملودی هم میگویم، شاید بیشتر به آن نزدیک باشم. اما نکته اینجا است که در طول تاریخ هم وقتی یک گروه موسیقی شروع به کار میکند، به واسطه فضاهای شخصی چند نفر که دور هم جمع شدهاند پیش میرود ولی از یک جایی به بعد، انگار گروه یک حیاتی را ادامه میدهد و حتی از ما جلو میزند و ما دنبال آن میدویم. او خودش تبدیل به موجودی میشود که مستقلاً با مخاطبش گفتوگو میکند و حتی در برخی مواقع مخاطبش روی آن تأثیر میگذارد. حالا مخاطب «پالت» هم از آن یکسری انتظارها دارد، البته نه اینکه ما موسیقیمان را با توجه به مخاطبمان بسازیم ولی میدانم که «پالت» تبدیل به گروهی شده که اگر یک روز مخاطبان جوان یا نوجوانش ببینند دارد راجع به نا امیدی حرف میزند، ممکن است در زندگیشان تأثیر بگذارد.
به هر حال از یک جایی به بعد، یک گروه مسئولیت اجتماعی پیدا میکند. اما من هم لحظاتی در زندگی دارم که واقعاً غمگینم و در مقابل هم دلم نمیخواهد هیچ مسئولیت اجتماعی داشته باشم. اصلاً ممکن است دلم نخواهد به آن مخاطب هجده سالهام که با شنیدن آهنگم غمگین میشود فکر کنم. به هر حال چنین چیزهایی در فضاهای شخصی من وجود دارد، اما به همان دلایلی که گفتم نمیتواند در «پالت» وجود داشته باشد.
یعنی از نظر تو مخاطبی که به کنسرت «حرمان» میآید با «پالت» متفاوت است؟
فکر میکنم متفاوت باشد. البته الان که فعلاً همان مخاطبها هستند چون به هر حال من را از «پالت» میشناسند اما با گذشت زمان، «حرمان» یا هر پروژه دیگری که بخواهم روی آن کار کنم، مخاطب خودش را پیدا میکند. من به عنوان یک خواننده دوست دارم شکلهای مختلف به خودم بگیرم، دلم میخواهد مجبور شوم برای خواندن یک آهنگ تمرین کنم. ببینید منظورم این نیست که برای خواند قطعات در «پالت» تمرین نمیکنم، اما چون آنها را با توجه به تواناییهای خودم میسازم، آنطور که باید زحمتی را متحمل نمیشوم. اگر آنقدر متفاوت باشد که برای اجرای آنها مجبورم شوم بروم و چیزهای جدید یاد بگیرم، آن وقت برای من خیلی سازنده خواهد بود.
وقتی یکی از اعضای گروه تصمیم به فعالیتهای انفرادی میگیرد، خودبهخود برای اطرافیان نگرانی به وجود میآید و فکر میکنند قرار است از هم جدا شوند. مثل همین حالا که خیلیها سوال میکنند آیا امید نعمتی از «پالت» جدا شده؟! طبیعتاً این حرفها روی اعضای گروه هم تأثیر میگذارد. میخواهم بدانم این فضا در «پالت» چگونه است؟ به راحتی به هم اجازه تجربه این فضاهای شخصی را دادهاید؟
به هر حال ما هم مثل تمام گروههای تاریخ موسیقی، خیلی دعواها با هم کرده و مشکلات هم داشتهایم که شاید این موضوع فقط یکی از آنها بوده باشد. ببینید، وقتی یک گروه را میسازید، اصلاً نمیتوانید حدس بزنید که با چه مشکلاتی روبهرو میشوید؛ همینطور که پیش میروید به مرور با آن مواجه میشوید و حالا اگر آنها را حل و فصل کنید، ممکن است سالیان سال بتوانید در کنار هم کار کنید. به نظر من، گروه داشتن مثل یک رابطه انسانی بین زن و مرد میماند. وقتی این رابطه برقرار میشود، در ابتدا رسیدن به این نقاط مشترک واقعاً کار سختی است؛ حالا در گروه موسیقی سختتر هم هست.
ما در این شش، هفت سال به بلوغی رسیدهایم که دیگر نگران هم نیستیم. خیالمان راحت است که هیچ کدام از بچهها کاری نمیکنند که «پالت» را متزلزل کند. دیگر همه میدانیم که اگر با فلان شخص همکاری کنیم، ممکن است «پالت» آزرده شود و در نتیجه این کار را انجام نمیدهیم.
حالا نظر بچههای «پالت» درباره آلبوم «حرمان» چه بود؟
خیلی برایم خوشحال کننده بود که وقتی آلبوم منتشر شد، روزبه (اسفندارمز) به من زنگ زد و گفت در توئیتر ترکاندهاید! همان روزها «چارتار» هم یک قطعه جدید منتشر کرده بود که من هم خیلی آن را دوست داشتم؛ از روزبه پرسیدم آن را شنیدهای؟ که گفت من این روزها بیشتر «حرمان» گوش میکنم و اصلاً قطعه اول آن (دوردستان)، جزء پلی لیست من است. خب این خیلی برایم خوشحالکننده بود.
صادق تو به عنوان آهنگساز تا چه حد این فضا را به امید نزدیک میبینی که چنین بستری را برایش مهیا کردی؟
صادق تسبیحی: آدمها وجوه مختلفی دارند؛ امید هم مثل تمام آدهای این شهر یک خلوت و تنهایی و در مقابل فضاهای سرخوشانه هم دارد. فکر میکنم آدمی که در قطعه «نرو بمان» میگوید: «ما به کافهها و دود سیگار دل بستیم»، وقتی از رختخوابش بلند میشود، تا به آن کافه برسد، برای خودش حیاتی دارد که آن زندگی به حرمان نزدیک است و آن لحظهای که به کافه میرود، به «پالت» نزدیک است. من اینها را در ادامه هم میبینم. امید در بخشهایی از «پالت» هم خارج از این فضا نیست؛ مثلاً من قطعه «خونه مادربزرگه» را به دلیل کنتراستی که آن را به دو بخش تقسیم کرده، واقعاً دوست دارم و به نظرم از همان جنس کنتراستی است که «حرمان» در کل ۵۰ دقیقهاش دارد. یا مثلاً جنونی که در قطعه «اینجا شهر من نیست» وجود دارد، باز هم همین کنتراست را میسازد؛ چیزی که در «حرمان» هم دائماً دچارش هستیم.
صادق: «حرمان» به لحاظ کانسپت یکدست است منتها از نظر نوع داینامیک و فضای موسیقی دائم عوض میشود. منظورم کنتراستی است که در موسیقی «خونه مادربزرگه» وجود دارد و این همان چیزی است که در حرمان هم به لحاظ برخورد با رنگ و صوت و موسیقی وجود دارد. به همین دلیل بود که من احساس میکردم امید خودش دائماً با این فضاها درگیر بوده و چنین فضایی از او دور نیست.
امید! شاید بتوان گفت «حرمان» در این آلبوم تنها قطعهای است که تو در آن نزدیک به کاراکتری که در «پالت» داری خواندهای. در واقع صدای تو در «پالت» یکسری لطافتها و ظرافتها دارد که در قطعه «حرمان» هم به چشم میآید اما در باقی قطعات این کاراکتر کمرنگ و کمرنگتر شده و انگار جدیتر و حتی خشنتر با موضوع برخورد میکنی…
امید: چه جالب! یعنی انگار قطعه «حرمان» پل بین این دو پروژه بوده است…
بله. انگار آن قطعه خیلی دلی ساخته شده و با توجه به بازخوردش، تصمیم گرفتید آن را تبدیل به یک پروژه کنید و از آن به بعد به چشم یک کار جدی به آن نگاه کردهاید.
صادق: اینکه «حرمان» را بازخوانی کردهایم، خیلی ماجرایی که میگویی را تحت تأثیر قرار میدهد…
البته منظور من موسیقی و ملودی «حرمان» نیست؛ منظور نوع خواندن، تحریرها و صدای امید است.
امید: اینهایی که میگویی درست است. ما «حرمان» را خیلی دلی ساختیم و بعد دیدیم تجربه جالبی از آب درآمد. بعد از آن بود که با صادق صحبت کردیم که این آلبوم چه شکلی باشد. اصلاً نام «حرمان» را بعد از آهنگ «حرمان» انتخاب کردیم و تازه فهمیدیم ما در این آلبوم چه میخواهیم. به مرور زمان هم به آن صدایی که در آهنگهای بعدی میشنویم، رسید.
صادق: البته «حرمان» خط تولید نداشته است؛ یعنی اینطور نبوده که ما یک روز یکدفعه بگوییم باید یک آلبوم با این کانسپت و ساختار بسازیم. اگر خط تولید داشت، تمام آهنگهای ما شبیه «حرمان» میشد. حتی ما اولین قطعهای که بعد از «حرمان» ساختیم، قطعه «آرش کمانگیر» است که نامش را «برف میبارد» گذاشتیم و اصلاً در آلبوم نیست. منظور اینکه شاید ما اول فکر میکردیم، آلبوم قرار است شبیه این قطعه شود اما اصلاً در فضای دیگری پیش رفت. البته از یک جایی به بعد، به یک چهارچوب رسیدیم اما بیشتر، کانسپت آن برایمان مهم بود که کانسپتش هم انگار از همان نام به وجود آمده؛ حرمان، محروم شدن، فقدان. شعرها هم بیشتر به این دلیل یکدست شدند.
یعنی از ابتدا تلاشتان این نبود که از شعرهای معاصر استفاده کنید؟
امید: نه، خودبهخود به این سمت رفت و از یک جایی به بعد آگاهانه تصمیم گرفتیم این مسیر را ادامه دهیم تا قطعات یکدست باشند.
انگار کانسپتی به نام حرمان داشتهاید و بر اساس آن آلبوم ساخته شده است؛ مثلاً چیزی شبیه به قصه عاشقی که فراق و جدایی، حرمان را درش زنده کرده است.
صادق: اما واقعاً با اتفاقاتی که در زندگیمان میافتاد پیش رفت. حتی در ترتیب قطعات هم این تأثیر از زندگی رعایت شده است. مثلاً قطعه «میسپارمت به باد» انگار این اواخر برای شخصیتِ آلبوم ما ساخته شده است. انگار آن آدم به مرور قصهای پیدا کرده؛ قصهای که یک جا میگوید «به دیدارم بیا هر شب، در این تنهاییِ تنها» اما جلوتر که میرود یک حس رهایی پیدا میکند و میگوید «میسپارمت به باد» و با آن گذشته خداحافظی میکند. من همیشه میگویم مگر یک آدم چقدر شانس این را دارد که بتواند زندگی شخصیاش را در کار هنریاش وارد کند و بتواند آن را با آدمها به اشتراک بگذارد؟ برای همین هم هست که «حرمان» خیلی برایم راضیکننده است و خوشحالم که توانستهایم لحظههایمان را در این موسیقی جاری کنیم.
اتفاقی که البته این روزها خیلی شاهد آن نیستیم.
صادق: برای همین میگویم «حرمان» خط تولید نداشته است. اکثراً یک روال مشخص را تعیین میکنند و میگویند میخواهیم آلبومی با فلان مختصات تولید کنیم. یک نفر شعر میگوید، یک نفر تنظیم و یک نفر هم آن را میسازد و تبدیل به یک آلبوم میشود. خب در یک بازه سه ماهه هم میتوان چنین آلبومی را جمع کرد. ولی اینطور نبود که ما در این چهار سال، ۲۴ ساعته در استودیو باشیم. ما این قطعات را در لحظه لحظههای زندگیمان زیست کردیم و بر همان اساس تصمیم گرفتیم آنها را بسازیم.
اما فکر میکنم برای مخاطبی که این چیزها را نمیداند، اینطور به نظر میآید که همه چیز از پیش تعیین شده بوده و با توجه به نام آلبوم، قرار گذاشتهاید یک آلبوم حرمانزده بسازید.
صادق: ما تصمیم داشتیم دو سال پیش این آلبوم را منتشر کنیم. اگر آن موقع منتشر میکردیم، این بازیگر (نمیگوییم خواننده) اصلاً نمیگفت «میسپارمت به باد». اصلا این آهنگ وجود نداشت! یا حتی نمیگفت «خیال شب تار، یادت بخیر». یعنی هنوز از آن دوران عبور نکرده و همچنان در همان شرایط بود. حتی فکر میکنم اگر الان آلبوم را منتشر نکرده بودیم، شاید چیزهای دیگری به آن اضافه شده بود. مثلاً قطعه «ترن» اصلاً شکل دیگری نسبت به قطعات آلبوم دارد و دلیلش هم این است که به خط تولید فکر نکردهایم.
اتفاقاً «ترن» یکی از متفاوتترین قطعات این آلبوم است و به نظرم انگار تصمیم داشتهاید یک قطعه ریمیکس بسازید.
صادق: از چهار سال پیش ایدهای در ذهن داشتم و میخواستم قطعهای شبیه به ریمیکس بسازم. حتی روی قطعه «سرو خرامان» که امید با حسن سمندری آن را اجرا کرده هم این شکل از ریمیکس را اتود کردیم اما بعداً به «ترن» رسید. به هر حال خوشحالم که توانسته چنین حسی را منتقل کند.
امید همانطور که پیشتر گفتم، تو در این آلبوم از کاراکتر و بخشهای دیگری از صدایت استفاده کردهای که با توجه به این موضوع و البته ملودی وکال که خط ثابت و مشخصی ندارد، باعث شده گاهی آدم به این فکر کند که چطور قرار است در اجرای زنده از پس آن برآمد! من احساس میکنم «حرمان» برای تو شبیه یک کلاس آواز بود و به نظرم تجربه سختی بوده است.
امید: «حرمان» آلبوم سختی بود و خواندنش پیچیدگیهای خاص خودش را داشت اما نه آنطور که خیلی اذیتم کرده باشد. یکی از سختترین وکالهایی که ضبط کردم و آخرش هم راضی نشدم، قطعه «شهر من بخند» بود! اما موضوع اینجا است که ایدههای شخص دیگری در این آلبوم وجود داشت. وقتی ایدهای برای خودت باشد، خیلی بیشتر با پیچ و خمش آشنایی داری ولی در «حرمان» یکدفعه با پرشهایی مواجه میشدم که در ذهن من منطق نداشتند اما باید آنها را اجرا میکردم؛ این چالش برایم جذابیت زیادی به وجود آورد و مجبور شدم با آن کلنجار بروم و در نتیجه چیزهای زیادی یاد بگیرم. مضاف بر اینکه در «پالت» من امید نعمتی هستم و حرفهای خودم را میزنم ولی در این آلبوم باید میدیدم اخوان ثالث چه گفته یا تصور حسین منزوی به چه شکل بوده و آنها را هم لحاظ میکردم. به هر حال بخشی از اجرای آواز، شناخت هم هست که متأسفانه در ایران خیلی کم درباره آن میدانند؛ یعنی همانطور که حافظ را میخوانند، اخوان ثالث را هم میخوانند! در صورتیکه دو فرهنگ و دو داستان مختلف دارند.
اتفاقاً موضوع دیگری که در این آلبوم به چشم میآید (فارغ از خوب یا بد بودن آنها)، برخورد متفاوت با ملودی وکال است. حتی در بعضی قسمتها امید دکلمههای آوازین میکندکه البته احساس میکنم در بعضی قسمتها به ضرورت شعر معاصر بوده است.
امید: گاهی فکر میکنم روی شعر «زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم» از حافظ، این همه موسیقی ساخته شده، اما نامجو طوری روی آن ملودی ساخته که احساس میکنی چقدر به حافظ نزدیکتر است. طبیعتاً باید یک شناختی روی جهانبینی حافظ داشت تا بتوان روی آن ملودی ساخت نه اینکه صرفاً آن را به شکل سنتی بخوانی و فکر کنی چقدر به مفهوم آن شعر نزدیک است. من معتقدم ۹۰ درصد آدمهایی که در ایران موسیقی میآموزند، این چیزها را یاد نمیگیرند. مثلاً الان چند سال است تصنیف موفقی که از شنیدنش حظ کنید نشنیدهاید؟
صادق: اصلاً دیگر تصنیفسرایی متولد نشد. شاید آخرینِ آن همان هوشنگ ابتهاج باشد. فکر میکنم از دهه ۵۰ به اینور ما دیگر تصنیفسرا نداریم.
امید: در آهنگسازی هم همینطور؛ مثلاً جوری که مشکاتیان تصنیفسازی میکرد را میتوان با امروزه روز مقایسه کرد؟ من فکر میکنم آخرین تصنیف خوبی که شنیدم «یاد باد» با صدای همایون شجریان و ساخته سیامک آقایی بود.
صادق: تصنیفسرا به این معنی که شاعری باشد که خودش هم موسیقی آن را بنویسد. در آن صورت باید یک دانشی در ردیف موسیقی ایرانی و چیزهایی از این قبیل هم داشته باشد که به نظر من دیگر وجود ندارد. ما در این زمینه خیلی تک بعدی شدهایم؛ یعنی شاعرها انگار فقط شعر میخوانند، نویسندهها فقط رمان میخوانند و آهنگسازها هم فقط موسیقی گوش میکنند؛ البته اگر این کار را هم بکنند! نه فیلم میبینند، نه کتاب میخوانند و نه اصلاً به یک نمایشگاه نقاشی میروند! و به نظرم همین موضوع باعث شده تا این حد کارها شبیه هم شوند.
امید: نتیجه هم شده یکسری آثار تهی که نهایتاً یک فرم دلنشین هستند ولی تو را تکان نمیدهند. مدتها است در بیشتر چیزهایی که میبینیم، ایده درخشانی وجود ندارد؛ چه در فرم و چه در محتوا! چند سال است فیلم، نمایشگاه نقاشی، موسیقی و چیزهایی که تو را شگفتزده کنند یا اصلاً جریانی راه بیندازد ندیده و نشنیدهایم؟ چند وقت پیش، آقای دولتآبادی در اکران خصوصی یک فیلم میگفت «چه بر سر ادبیات ما آمد؟ آن شور و حالی که همه دور هم مینشستند و با هم بحث میکردند کجا رفته است؟» حالا این موضوع را میتوان به همه چیز تعمیم داد. بعضی نوازندهها که صرفاً میخواهند رکورد استودیو و روی صحنه رفتن را بشکنند، خوانندهها هم همینطور! الان نوازنده به استودیو میرود، یک ربع ساز میزند و سریع به استودیو بعدی میرود؛ خب نباید انتظار آن حس و حال را از آن داشت دیگر! اصلاً جهان به این سمت رفته و همه چیز سطحی شده است.
امید: آفرین. چند وقت پیش یک انیمیشن درباره ونگوگ دیدم که خلق آن زمان زیادی برده بود و کار شدیدی هم روی آن شده بود اما ما در ایران این چیزها را کمتر داریم و میخواهیم رنجی را که یک هنرمند باید برای تولید اثرش ببرد حذف کنیم.
صادق: در موسیقی به طور خاص مسئله تهیهکنندگان است؛ نمیگویم آنها عجله میکنند، مسئله این است که در خارج از ایران تعدد وجود دارد. استیج برای صد نفر وجود دارد، برای پنج هزار نفر هم وجود دارد. رادیو و تلویزیون را هم داری. وقتی این تعدد وجود دارد، باعث میشود تعدد تهیهکننده هم به وجود بیاید؛ یعنی تهیهکننده میگوید این محصولی است که قرار است مثلاً هزار تومان بفروشد، نه صد هزار تومان و به اندازه همان هزار تومان هم سالن برایش وجود دارد و به همین اندازه هم معروف میشود. اما در اینجا وقتی موسیقیات را پیش تهیهکننده میبری و میگویی میخواهم یک سانس در برج آزادی کنسرت بگذارم، میگوید من پول آن را ندارم مگر اینکه در برج میلاد کنسرت بگذاری. انگار فقط آن قله نهایی باقی مانده و کسی نمیتواند این مسیر را طی کند و باید تو را یک راست با منجنیق بالای قله پرت کنند. برای همین است که نوازندهها و آهنگسازها هم عجول شدهاند.
دوست دارم کمی هم درباره خود قطعه «حرمان» صحبت کنیم. کاور قطعهای با نام «مریم چرا؟» که چهل و اندی سال پیش توسط ایرج امیرنظامی ساخته شد.
امید: ما اول فکر میکردیم این قطعه خیلی قدیمیتر از این حرفها است. آن را در فیلم «پ مثل پلیکان» شنیده بودم و آنقدر زیبا و گیرا بود که از بچگی در ذهنم مانده است. یک بچه آن را در این فیلم میخواند که اتفاقاً خیلی هم زیبا آن را اجرا میکند و نمیدانم الان کجاست. بعداً فهمیدیم که این قطعه را ایرج امیرنظامی ساخته و اتفاقاً خیلی سن و سال زیادی هم ندارد و در مشهد هم زندگی میکند.
صادق: این قطعه را سال ۵۱ ساخته است.
امید: با او تماس گرفتیم و درباره آن با ایشان صحبت کردیم.
صادق: پیدا کردنشان هم کار سختی بود. با زحمت شماره آموزشگاهی در مشهد را پیدا کردیم که گفتند از اینجا رفته و یک شماره دیگر به ما دادند که بالأخره توانستیم با او صحبت کنیم.
امید در صفحه اینستاگرامت درباره خواندن این قطعه اعتراضهایی به تو شده بود. اگر موافقی راجع به بحث کاور کردن در ایران صحبت کنیم چون خیلیها هنوز که هنوز است معتقدند این کار دزدی محسوب میشود!
امید: چقدر خوب که این موضوع را مطرح کردی. اتفاقاً خیلیها به ما میگفتند شما این آهنگ را دزدیدهاید! در صورتیکه در واقع ما عاشق ادای احترام و ابراز ارادت به کسانی هستیم که پیش از ما بودهاند. اصلاً من فکر میکنم این کار وظیفه ما است؛ چون به طور قطع زحمت آنها بوده که باعث شده ما الان بتوانیم یکسری کارها را انجام دهیم. ما در آلبومهای «پالت» هم همیشه سعی کردهایم یک قطعه بازخوانی داشته باشیم اما نه به خاطر اینکه قصد دزدیدن آنها را داشته باشیم! هنوز جا نیفتاده که این کار به دلیل کمبود آهنگ یا دزدی نیست!
مسئله این است که ما وظیفه داریم این قطعات را برای کسانی که بعد از ما میآیند، حفظ کنیم و تلاشی که قدیمیها کردهاند را پیش ببریم. من فکر میکنم روزی که یک نفر بیاید (چه الان و چه سالهای آینده) و آهنگهای من را دوباره بسازد و بخواند خیلی موفق خواهم بود و به شخصه از خوشحالی دیوانه میشوم!
کاور کردن اصلاً یک بخش مهمی از موسیقی جهان است.
امید: موسیقی ما که چیز مدونی نیست و واقعاً بخش زیادی از آهنگهایی که داریم هم همینطوری به دستمان رسیده است. خب اگر این کارها را هم نکنیم که اینها نابود میشوند! چرا نباید آدم مهمی مثل مهرپویا را جوانهای ما بشناسند؟
وجه دیگر بازخوانی هم روال قانونی ماجرا است. قانونی وجود دارد که وقتی سی سال از تولید یک اثر میگذرد، هر کسی میتواند از آن استفاده کند. با این حال وقتی هم این کار را میکنی، دوباره یک نفر پیدا میشود و میگوید شما آن را دزدیدهاید! خب پس این قانون برای چیست؟ در ارشار قانونی وجود دارد که طبق آن اگر کسی خواست میتواند یک نامه بگذارد و اجازه استفاده از اثرش را سلب کند. مثلاً برادر حسین منزوی این کار را کرده و اگر بخواهید شعری از او بخوانید، باید حتماً از آنها اجازه بگیرید. اما فقط بعضیها این نامه را گذاشتهاند.
ما به عنوان موزیسین میخواهیم از میراث فرهنگیمان استفاده کنیم و یک کاری با آن انجام دهیم، اما آنقدر این پروسه پیچیده است که اصلاً پشیمان میشوی. به نظرم اول از همه جامعه باید راجع به این موضوع آگاهی پیدا کند و بعد هم باید یک راهکاری برایش پیدا شود چون سر بازخوانی یک آهنگ، یکباره حیثیت تو به باد میرود! اصلاً مگر میشود قطعه «مریم چرا؟» که چند باری بازخوانی شده و در فیلم «پ مثل پلیکان» هم موجود است را به اسم خودت بزنی؟!
صادق: به لحاظ قانونی که اصلاً چیزی وجود ندارد و قضیه بیشتر اخلاقی است. اداره ارشاد برای شعر هیچ کسی جز حسین منزوی از ما مجوز نخواست و ما خودمان اخلاقی دیدیم که از آنها اجازه بگیریم.
در بخش پایانی میخواهم به برخی حواشی بپردازیم. توئیت بامزهای درباره «حرمان» خواندم که آن را به همان شکل عنوان میکنم و شما هر چه دوست دارید دربارهاش بگویید. یک نفر گفته بود «چرا آرمان گرشاسبیها را ریختید توی امید نعمتیها؟!»
امید: (خنده) به دلیل فضای الکترونیک آلبوم، این حرف خیلی هم دور از ذهن نیست.
صادق: به نظر من تأثیر گرفتن اصلاً چیز بدی نیست. مثلاً همه ما از محسن نامجو تأثیر گرفتهایم و نباید آن را انکار کرد. اصلاً موسیقی قطعه «حرمان» را قبل از اینکه آلبوم «باران تویی» منتشر شود، دو نفری با آئین (احمدیفر) تنظیم کردیم.
امید: به نظر من، معاشرت و گفتوگوی کسانی که در ایران موسیقی کار میکند، کم است و همه فکر میکنند قرار است جای هم را تنگ کنند! در صورتیکه میتوانند خیلی صمیمانهتر و پربهرهتر از این فضا استفاده کنند. مثلاً در کشورهای توسعهیافتهتر، بارها دیدهایم که یک گروه موسیقی، کار گروه دیگری را که همزمان با خودش فعالیت میکند، کاور میکند و این موضوع اصلاً به هر دوی آنها کمک میکند. ما چرا این چیزها را نداریم؟
صادق: مثلاً همین شعر اخوان ثالث را فروغ فرخزاد هم خوانده است. ببینید چه فضای جالبی بینشان وجود داشته که او شعر یک شاعر دیگر را با عشق و رضایت میخوانده است. خب معلوم است که آدمها از هم تأثیر میگیرند اما خب انکارش میکنند. الان چند گروه را میتوان نام برد که آنسامبلشان شبیه «پالت» است؟ من اولین کارهایی که «پالت» انجام داده را ضبط کردهام، آلبوم اول «چارتار» را ضبط کردهام و اولین قطعه «دال» را هم ضبط کردهام؛ منظور اینکه در این فضا بودهام و با آن بیگانه نیستم. به جرئت میتوانم بگویم که این آنسامبل را «پالت» آورد. مثل آنسامبلی که «دنگشو» با خود آورد.
امید، خود تو اوایل مصاحبه گفتی به روزبه (اسفندارمز) گفتم که آیا آهنگ جدید «چارتار» را شنیدهای؟ معنی آن این است که از شنیدن آثار دیگران اِبایی نداری و مهمتر اینکه آن را کتمان هم نمیکنی. من به عنوان روزنامهنگار، این نگاه را کمتر بین موزیسینهایمان میبینم و از اکثرشان که سوال میکنم میگویند ما اصلاً کارهای دیگر را نشنیدهایم.
صادق: من تمام مدت تِرکها را با احسان حائری و آرمان گوش کردهام. آنها ایده دادهاند و دربارهاش حرف زدهاند و تأثیر بعضی از این حرفها الان کاملاً در آلبوم مشهود است. به نظرم این فضا، درست است.
اگر قرار باشد کوتاه مدت ببینیم، بله، مثلاً الان «حرمان» منتشر شده و آلبوم «چارتار» هم همینطور و از بیرون اینطور به نظر میآید که یکی از این دو آلبوم ضرر میکند اما اگر آن را مدتدار ببینی، اتفاقاً از این ماجرا سود میبریم. این نوع موسیقی، موزیک فکر شدهتری نسبت به بدنه موسیقی پاپ دارد و این باعث میشود مخاطب وقتی میخواهد آلبومی را در این ژانر بخرد، آلبوم گروه دیگری که کنار آن قرار دارد را هم بخرد. به نظر من، این نوع موسیقی پاپ تلفیقی، اینطوری بیشتر میتواند توجهها را به سمت خود جلب کند.
امید! سوال دیگری که کرده بودند این بود که تو بعد از این آلبوم دیگر میخواهی چه چیزی بخوانی؟ آنقدر فضای این آلبوم جدی است که شاید کارت را در ادامه سخت کند.
راستش به این فکر نکردهام اما به هر حال من دوست دارم کار کنم. دلم نمیخواهد بیایم، سر و صدا به پا کنم و بعد هم بروم پی کارم. دلم میخواهد در فضای موسیقی به شکل مستمر فعالیت کنم. به نظرم باید بگذاری این جریان خودش پیش برود و تو در هر لحظه تصمیم درستی برای آن لحظهات بگیری. من چیزی درباره آینده نمیدانم؛ آن زمان هم که «پالت» شکل گرفت، نمیدانستم حرمانی به وجود خواهد آمد. در آینده هم طبیعتاً یکسری اتفاقات میافتد و من باید برایشان تصمیم بگیرم که امیدوارم تصمیمهای درستی باشند.
صادق! با شناختی که از علایق تو دارم، به نظر میآید قطعه اینسترومنتالی (از دریچه تاریک) که در انتهای آلبوم قرار دادهای، به نوعی آغاز پروژه بعدی تو است. در آینده تصمیم داری در این فضا فعالیت کنی؟
صادق: من که خیلی موسیقی اینسترومنتال (بیکلام) را دوست دارم و فکر هم میکنم مخاطب دارد. این قطعه هم یک اتود بود. قرار هم نیست همه کارها در سالن هزار و پانصد نفری اجرا شود و به نظرم چگالی مخاطبت در سالنهای کوچک خیلی بالاتر است. درباره «حرمان» هم همینطور است؛ ممکن است صد تا مخاطب در این شهر پیدا کند اما آنهایی که میآیند، واقعاً برای شنیدن حرمان آمدهاند.
کنسرتهای «حرمان» هم برگزار خواهند شد؟
امید: بله. میخواهیم آنها را با هماهنگهایی که در ویدئو و موسیقی و نور وجود دارد، تبدیل به پرفرومنسی کنیم که برای خودمان هم راضی کننده باشد.
صادق: اگر رپرتوآر کنسرت «حرمان» ۹۰ دقیقه باشد، باید ۹۰ دقیقه هم طراحی نور داشته باشد. حتی باید راه رفتن امید روی صحنه، نحوه ورود و خروج و خیلی چیزهای ریز دیگر هم طراحی شوند. داریم تلاش میکنیم که این کار را هم تجربه کنیم.
امید: مبنای «پالت» بر اساس صمیمیت و از بین بردن فاصله بین خودش و مخاطب است ولی فضای «حرمان» متفاوت است و واقعاً باید عین یک تئاتر برایش ۹۰ دقیقه برنامهریزی شود.
در «حرمان» بازیگر زندگیمان بودیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر