۱۳۹۶ اسفند ۱۳, یکشنبه

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۳): الیزابت تیلور



تیم فرهنگ و هنر پارس دان

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۳): الیزابت تیلور



برترین ها – ترجمه از سولماز محمودی: بانو الیزابت رزموند “لیز” تیلور، زاده ۲۷ فوریه ۱۹۳۲ و درگذشته به تاریخ ۲۳ مارس ۲۰۱۱، هنرپیشه بریتانیایی-آمریکایی بود که حرفه بازیگری را در کودکی در اوایل دهه چهل آغاز کرد و یکی از محبوب ترین ستاره های سینمای کلاسیک هالیوود در دهه پنجاه بود. وی با موفقیت کارش را تا دهه شصت ادامه داد و تا آخر عمرش چهره ای محبوب و مشهور باقی ماند و موسسه فیلم آمریکا او را هفتمین افسانه سینمایی بزرگ تمام دوران ها نامید.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

تیلور در لندن از پدر و مادری آمریکایی به دنیا آمد و به همین دلیل از بدو تولد تابعیت دوگانۀ بریتانیایی-آمریکایی داشت. پدرش فرانسیس لن تیلور دلال آثار هنری و مادرش سارا ساترن هنرپیشۀ بازنشستۀ تئاتر و هر دو آمریکایی و اهل آرکانزاسیتی کانزاس بودند. آنها در سال ۱۹۲۹ به لندن نقل مکان کردند و یک گالری هنری در خیابان باند تأسیس کردند؛ فرزند اولشان، پسری به نام هاوارد، در همان سال به دنیا آمد.


در دوران کوردکی تیلور، خانواده اش زندگی ممتازی در لندن داشتند. دایرۀ اجتماعی آنها شامل هنرمندانی چون آگستوس جان و لورا نایت و سیاستمدارانی مثل کلنل ویکتور کازاله بود. کازاله پدرخواندۀ غیررسمی تیلور بود و در سال های ابتدایی زندگی‌اش تأثیر مهمی داشت. او را به بایرن هاوس، مدرسه ای در منطقۀ هایگیت که به روش مونته سوری اداره می شد، فرستادند.


خانوادۀ تیلور در بهار ۱۹۳۹، به دلیل اوضاع وخیم سیاسی اروپا، تصمیم گرفتند به ایالات متحده برگردند. جوزف پی. کندی، سفیر آمریکا، نیز با فرانسیس تماس گرفت و او را به بازگشت به آمریکا تشویق کرد. سارا و دو فرزندشان در ماه آوریل حرکت کردند و در خانۀ پدربزرگ مادری تیلور در پاسادنای کالیفرنیا ساکن شدند. فرانسیس نیز پس از تعطیل کردن گالری، در ماه دسامبر به آنها پیوست. در آغاز سال ۱۹۴۰، وی گالری جدیدی در لس آنجلس افتتاح کرد و خانواده اش پس از مدت کوتاهی زندگی در پسیفیک پلیسیدس، در بورلی هیلز ساکن شدند و تیلور و برادرش در آنجا به مدرسۀ هاثورن رفتند.


در کالیفرنیا، مادر تیلور پیاپی می شنید که دخترش باید آزمون بازیگری بدهد. چشمان تیلور به ویژه جلب توجه می کرد، آنها به حدی آبی بودند که بنفش به نظر می رسیدند و دو ردیف مژه آنها را احاطه می کرد و این نتیجۀ یک جهش ژنتیکی بود. سارا ابتدا مخالف حضور تیلور در سینما بود، اما بعد از آن که با شروع جنگ در اروپا، بازگشت به آنجا بعید می نمود، کم کم صنعت فیلم را راهی برای سازش با جامعۀ آمریکایی یافت. گالری فرانسیس تیلور در بورلی هیلز خیلی زود بعد از افتتاح، به کمک تأیید هِدا هاپر، مقاله نویس ستون شایعات، که دوست خانوادۀ کازاله بود، مشتری هایی ازصنعت سینما پیدا کرد. تیلور از طریق یکی از مشتری ها و پدر یکی از دوستان مدرسه ای خود، در ابتدای سال ۱۹۴۱، برای یونیورسال پیکچرز و مترو گلدوین میر امتحان داد. هر دو استودیو پیشنهاد قرارداد دادند و سارا تیلور پیشنهاد یونیورسال را قبول کرد.


تیلور قرارداد خود را در آوریل ۱۹۴۱ آغاز کرد و برای نقش کوچکی در فیلم «هر دقیقه یک نفر به دنیا می آید» (۱۹۴۲) انتخاب شد. او نقش دیگری دریافت نکرد و قراردادش بعد از یک سال تمام شد. مسئول انتخاب بازیگران یونیورسال انزجار خود را از تیلور این گونه توضیح داد: “این بچه هیچ چیز ندارد. چشمانش بیش از حد پیر است، چهرۀ کودکانه ندارد”. الکساندر واکر زندگینامه نویس موافق است که تیلور با کودکان بازیگر آن دوران مثل شرلی تمپل و جودی گارلند فرق داشت.


او در پایان سال ۱۹۴۲ شانس دیگری به دست آورد؛ یکی از آشنایان پدرش به نام ساموئل مارکس که تهیه کنندۀ ام جی ام بود، کمک کرد تا او برای یک نقش کوتاه دختری با لهجۀ انگلیسی، برای فیلم «لسی به خانه برگرد» (۱۹۴۳) تست بدهد. بعد از یک قرارداد آزمایشی سه ماهه، در ژانویۀ ۱۹۴۳، قرارداد استاندارد هفت ساله ای برقرار شد. بعد از این فیلم، در دو فیلم دیگر که در انگلستان می گذشت، «جین ایر» (۱۹۴۳) و «صخره های سفید دووِر» (۱۹۴۴)، نقش های کوچکی بازی کرد.


تیلور در ۱۲ سالگی اولین نقش اصلی خود را به دست آورد و برای بازی در فیلم «ولوِت ملی» (۱۹۴۴) در نقش دختری انتخاب شد که می خواست در مسابقۀ بزرگ ملی مخصوص مردان شرکت کند. او بعدها آن را “هیجان انگیزترین فیلم” دوران حرفه ای خود نامید. ام جی ام از سال ۱۹۳۷ به دنبال بازیگر مناسبی می گشت که لهجۀ بریتانیایی و توانایی اسب سواری داشته باشد، و به توصیۀ کلارنس براون، کارگردان صخره های سفید، که می دانست تیلور این مهارت ها را دارد، او را انتخاب کرد.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

از آنجا که او بیش از حد قد کوتاه به نظر می آمد، ساخت فیلم چند ماه به تأخیر افتاد تا اجازه دهند او کمی رشد کند، او این زمان را صرف تمرین سوارکاری کرد. مسئولان ام جی ام در روند تبدیل او به یک ستاره، او را وادار کردند برای اصلاح دندان هایش آنها را سیم کشی کند و دو تا از دندان های نوزادی او را نیز کشیدند. این استودیو همچنین از او خواست موهایش را رنگ کند و شکل ابروهایش را تغییر دهد و پیشنهاد داد اسم هنری ویرجینیا را انتخاب کند، اما تیلور و والدینش قبول نکردند.


«ولوت ملی» به محض اکران در کریسمس ۱۹۴۴، گیشه ها را فتح کرد. باسلی کراوثر از نیویورک تایمز اظهار کرد: “تمام حرکات و رفتار او در این فیلم سرشار از زیبایی و طراوت است”، و جیمز ایجی منتقد مجلۀ نیشن نوشت: “او به طرز شورانگیزی زیبا است. من به سختی می توانم حواسم را به بازی او بدهم.”


تیلور مدت ها بعد اظهار کرد که با بازیگر شدنش، کودکی اش به پایان رسید، چون ام جی ام تمام جنبه های زندگی او را کنترل می کرد. او این استودیو را یک “کارخانۀ بزرگ گسترش یافته” توصیف کرد که در آنجا ملزم بود به برنامۀ روزانۀ سفت و سختی پایبند باشد: روزها به حضور در مدرسه و محوطۀ استودیو می گذشت و عصرها در کلاس های رقص و آواز و تمرین صحنه های روز بعد. به دنبال موفقیت «ولوت ملی»، ام جی ام قرارداد هفت سالۀ جدیدی با حقوق هفتگی ۷۵۰ دلار با او بست و نقش کوچکی در سومین قسمت مجموعه فیلم های لسی با نام «شجاعت لسی» (۱۹۴۶) به او داد. این استودیو کتابی نیز از نوشته های تیلور دربارۀ سنجاب راه راهش با نام «نیبلز و من» (۱۹۴۶) چاپ کرد و عروسک های کاغذی و کتاب های رنگ آمیزی او را تولید کرد.


در سال ۱۹۴۷، زمانی که تیلور ۱۵ ساله شد، ام جی ام با تنظیم برنامه های عکسبرداری و مصاحبه که او را نوجوانی “نرمال” نشان می دادند که به مهمانی می رود و قرار می گذارد، شروع به ترویج تصویر عمومی بالغ تری از او کرد. مجله های فیلم و ستون نویس های شایعه پراکنی هم شروع به مقایسۀ او با بازیگران بزرگ تر مثل اِیوا گاردنر و لانا ترنر کردند. مجلۀ لایف او را به خاطر دو نقش سینمایی اش در آن سال، “کامل ترین بازیگر زن جوان” نامید. در «سینتیا» (۱۹۴۷) نقش دختر نحیفی را بازی کرد که برای رفتن به مهمانی با پدر و مادر بیش از حد سختگیرش مبارزه می کند و در فیلم تاریخی «زندگی با پدر» (۱۹۴۷) در مقابل ویلیام پاول و آیرین دان، نقش دختر مورد علاقۀ پسر یک دلال سهام را داشت.


پس از آن، نقش های مکملی به دست آورد، مانند دختر نوجوانی در موزیکال «قراری با جولی» (۱۹۴۸) و یک عروس در کمدی رمانتیک «جولیا درست رفتار نمی کند» (۱۹۴۸) که فیلم اخیر با بیش از ۴ میلیون دلار فروش به موفقیت تجاری رسید. آخرین نقش نوجوان تیلور، ایمی مارچ در «زنان کوچک» (۱۹۴۹) ساختۀ مروین لیروی بود. با این که این فیلم به اندازۀ اقتباس سال ۱۹۳۳ از رمان لوئیزا ام. الکوت محبوب نشد، فروش خوبی داشت. در همان سال، مجلۀ تایم عکس تیلور را روی جلد خود انداخت و او را با عبارت “جواهری گرانقیمت، یاقوت کبود واقعی”، پیشروی ستاره های نسل آیندۀ هالیوود نامید.


تیلور در ۱۹۵۰، سالی که ۱۸ ساله شد، به نقش های بزرگسال وارد شد. اولین نقش بالغ او در فیلم «توطئه چی» (۱۹۴۹)، زنی بود که با گذشت زمان شک می کند که شوهرش جاسوس شوروی است. تیلور در هنگام بازی در این فیلم فقط ۱۶ سال داشت، اما نمایش فیلم تا مارس ۱۹۵۰ به تأخیر افتاد، چون ام جی ام از فیلم راضی نبود و بیم داشت مبادا فیلم مشکلات سیاسی به بار آورد. دومین فیلم تیلور در ۱۹۵۰، کمدی «خماری بزرگ» بود که در آن در کنار ون جانسن بازی کرد. این فیلم در ماه مه اکران شد، و در همان ماه، وی در مراسمی پر سر و صدا با کنراد هیلتون جونیور وارث هتل های زنجیره ای هیلتون ازدواج کرد.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

ترتیب این رویداد را ام جی ام داد و از آن به عنوان بخشی از کمپین تبلیغاتی برای فیلم بعدی تیلور، کمدی وینسنت مینلی به نام «پدر عروس» (۱۹۵۰) استفاده کرد، فیلمی که در آن تیلور در نقش عروسی که در حال آمادگی برای جشن ازدواجش است، با اسپنسر تریسی و جون بنت همبازی شد. فیلم از زمان اکران در ماه ژوئن، با فروش بالاتر از ۶ میلیون دلار در سراسر دنیا، به موفقیت تجاری رسید و ده ماه بعد از آن، دنبالۀ موفق آن با نام «سهم کم پدر» (۱۹۵۱) به نمایش درآمد.


نمایش فیلم بعدی تیلور، «مکانی در آفتاب» (۱۹۵۱) به کارگردانی جورج استیونس، نشان دهندۀ فاصله گرفتن او از فیلم های قبلی اش بود. به گفتۀ تیلور، این اولین فیلمی بود که از او خواسته شده بود بازی کند، به جای این که فقط خودش باشد و این باعث شد که برای اولین بار بعد از «ولوت ملی» تحسین منتقدان برانگیخته شود. این فیلم، بر اساس رمان تئودور درایسر «یک تراژدی آمریکایی» (۱۹۲۵)، تیلور را در نقش دختر ثروتمند لوسی نشان می دهد که بین یک کارگر فقیر کارخانه (مونتگمری کلیفت) و نامزد او (شلی وینترز) قرار می گیرد. استیونس به این دلیل تیلور را انتخاب کرد که او “تنها کسی بود که می توانست این توهم را ایجاد کند که مثل آن دختر زیبای روی جلد جعبۀ آبنبات سوار کادیلاک کروکی زرد، که هر پسر آمریکایی رویای ازدواج با او را دارد، چندان واقعی نیست”. «مکانی در آفتاب»، با فروش بیش از ۳ میلیون دلار، موفقیت تجاری و انتقادی به دست آورد.


پس از آن، تیلور در کمدی رمانتیک «عشق بهتر از همیشه است» (۱۹۵۲) بازی کرد. به گفتۀ الکساندر واکر، ام جی ام او را برای این فیلم درجۀ ب انتخاب کرد تا به خاطر طلاقش از هیلتون در ژانویۀ ۱۹۵۱، تنها ۹ ماه بعد از ازدواجشان، که رسوایی اجتماعی حاصل از آن تأثیر بدی بر او گذاشت، او را تنبیه کند. بعد از تکمیل این فیلم، او برای بازی در فیلم تاریخی حماسی «آیوانهو» (۱۹۵۲)، که یکی از گران‌ترین پروژه های تاریخ استودیو بود، به بریتانیا اعزام شد. او از این پروژه خوشحال نبود، چون داستان به نظرش سطحی و نقش او (ربه‌ کا) هم بیش از حد کوتاه بود. با این حال، فیلم با بیش از ۱۱ میلیون دلار فروش در سراسر دنیا، به یکی از پر فروش ترین فیلم های ام جی ام تبدیل شد.


آخرین فیلمی که بر اساس قرارداد طولانی مدت تیلور با ام جی ام ساخته شد، «دختری که همه چیز داشت» (۱۹۵۳) بازسازی درام «روح آزاد» (۱۹۳۱) بود. وی با وجود نارضایتی های زیاد از ام جی ام، در تابستان ۱۹۵۲ قرارداد هفت سالۀ جدیدی با این استودیو امضا کرد. با این که او خواهان نقش های جالب تری بود، عامل اصلی ادامۀ کار با این استودیو، نیاز مالی او بود؛ او به تازگی با مایکل وایلدینگ بازیگر انگلیسی ازدواج کرده بود و اولین فرزندش را باردار بود. ام جی ام موافقت کرد علاوه بر دستمزد هفتگی ۴۷۰۰ دلاری، به این زوج وام خرید خانه بدهد و با وایلدینگ نیز قراردادی سه ساله ببندد. حالا استودیو به خاطر وابستگی مالی تیلور، او را حتی بیشتر از قبل کنترل می کرد.


دو فیلم نخست تیلور طبق قرارداد جدید، در بهار ۱۹۵۴، با ده روز فاصله از هم اکران شد. اولی فیلم رمانتیک «راپسودی» بود که او را در نقش زنی گرفتار در عشقی مثلثی با دو موزیسین نشان می دهد. فیلم دوم درام «پیاده روی فیل» بود که در آن وی نقش زنی انگلیسی را بازی می کرد که تلاش می کرد خود را با زندگی در مزرعۀ چای همسرش در سیلان وفق دهد. او، بعد از این که بازیگر اصلی این فیلم، ویوین لی بیمار شد، به پارامونت پیکچرز قرض داده شد.


در پاییز، دو فیلم دیگر از تیلور اکران شد. «بو برامل» فیلم تاریخی مربوط به دورۀ نیابت سلطنت پروژۀ دیگری بود که او بر خلاف میلش در آن حضور پیدا کرد. تیلور در کل فیلم های تاریخی را دوست نداشت، چون لباس و گریم سنگین آنها او را مجبور می کرد زودتر از معمول از خواب بیدار شود و بعدها اعلام کرد که در این فیلم یکی از بدترین بازی های زندگی اش را داشت. فیلم دوم «آخرین باری که پاریس را دیدم» به کارگردانی ریچارد بروکس و اقتباسی از داستان کوتاه اف. اسکات فیتزجرالد بود. اگر چه او می خواست به جای این فیلم در «کنتس پا برهنه» (۱۹۵۴) بازی کند، از فیلم راضی بود. با اینکه «آخرین باری که پاریس را دیدم» به اندازۀ بسیاری دیگر از فیلم های ام جی ام سودآور نبود، نقدهای مثبتی به دست آورد. در حین ساخت این فیلم، تیلور دوباره باردار شد و مجبور شد برای جبران مدت زمان مرخصی زایمان، یک سال دیگر به قرارداد اضافه کند.  


در میانۀ سال های ۱۹۵۰، صنعت فیلم آمریکا در حال روبرو شدن با رقابتی جدی از سوی تلویزیون بود، که نتیجۀ آن تولید فیلم های کمتر در استودیوها و در عوض توجه به کیفیت آنها بود. این تغییر به نفع تیلور بود و وی سرانجام بعد از سال ها ناامیدی از زندگی حرفه ای، نقش های جالبی به دست آورد. بعد از متقاعد کردن جورج استیونس کارگردان، نقش زن فیلم «غول»، درامی حماسی دربارۀ یک خاندان مزرعه دار، را به دست آورد و در آن با راک هادسن و جیمز دین همبازی شد. فیلمبرداری فیلم در مارفای تگزاس برای تیلور تجربۀ دشواری بود، چون با استیونس که قصد داشت ارادۀ او را تضعیف کند تا راحت تر بتواند کارگردانی اش کند، درگیر شد و اغلب بیمار بود که در نتیجه فیلم خیلی طول کشید.


یمز دین تنها چند روز بعد از کامل شدن بازی اش، در تصادف رانندگی درگذشت و این اتفاق تولید فیلم را پیچیده تر کرد؛ تیلور در حالی که غصه دار بود، مجبور بود بخش های مربوط به عکس العمل صحنه های مشترکشان را بازی کند. وقتی که فیلم یک سال بعد به نمایش درآمد، فروش زیادی داشت و منتقدان نیز آن را بسیار تحسین کردند. با این که تیلور مانند همبازی هایش نامزد اسکار نشد، عملکردش مثبت ارزیابی شد؛ ورایتی آن را “به طرز عجیبی هوشمندانه” توصیف کرد و منچستر گاردین با عنوان “بروز شگفت آور استعدادهای غیرمنتظره” آن را ستود و تیلور را یکی از پرمایه ترین دارایی های این فیلم نامید.


سپس ام جی ام در فیلم «شهرستان رینتری» (۱۹۵۷)، درامی بر پایۀ جنگ داخلی که امیدوار بود موفقیت «بر باد رفته» (۱۹۳۹) را تکرار کند، تیلور و مونتگمری کلیفت را دوباره کنار هم آورد. تیلور نقش یک زیباروی جنوبی روان پریش را جذاب می دانست، اما روی هم رفته فیلم را دوست نداشت. با این که فیلم به موفقیت مورد نظر ام جی ام نرسید، تیلور برای اولین بار نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر زن شد.


تیلور بازی در نقش مگی گربه در اقتباس سینمایی نمایشنامۀ تنسی ویلیامز، «گربه روی شیروانی داغ» (۱۹۵۸)، را “نقطۀ اوج” حرفه اش می دانست، اگر چه این فیلم با یکی از دشوارترین دوره های زندگی شخصی وی مقارن شده بود. بعد از اتمام فیلم «شهرستان رینتری»، او از وایلدینگ طلاق گرفت و با مایک تاد تهیه کننده ازدواج کرد. در مارس ۱۹۵۸، تنها دو هفته از فیلمبرداری فیلم اخیر می گذشت که تاد در حادثۀ سقوط هواپیما کشته شد. با این که تیلور در هم شکسته بود، فشار استودیو و آگاهی به این که تاد بدهی های زیادی داشت، او را وادار کرد تنها سه هفته بعد از این اتفاق سر کار برگردد. او بعدها او گفت: “به نوعی … تبدیل به مگی شدم و در هفته های بعد از مرگ تاد، تنها در زمان بازی کردن بود که می‌توانستم کاری انجام دهم”.


در حین تولید این فیلم، زندگی شخصی تیلور بیش از پیش توجه عموم را به خود جلب کرد، زیرا با ادی فیشر خواننده که ازدواجش با دبی رینولدز از سوی رسانه ها با عبارت پیوند “دلبران آمریکایی” ایده آل توصیف شده بود، رابطه ای عاشقانه آغاز کرد. این رابطه و به دنبال آن طلاق فیشر، تصویر اجتماعی تیلور را از بیوۀ محزون به یک “خانه خراب کن” تغییر داد. ام جی ام از این رسوایی به سود خود استفاده کرد و در پوسترهای تبلیغاتی تصویری از تیلور با لباس شب و نشسته روی تخت منتشر کرد. این فیلم فقط در سینماهای آمریکا از ۱۰ میلیون دلار فراتر رفت و تیلور را به دومین ستارۀ پولساز آن سال تبدیل کرد. او برای بازی خود نقدهای مثبتی دریافت کرد، از جمله باسلی کروثر در نیویورک تایمز او را فوق العاده توصیف کرد و ورایتی او را به خاطر “بیان هوشمندانه و ژرف نگرانه” ستایش کرد. وی برای این فیلم نامزد دریافت اسکار و بفتا شد.


فیلم بعدی تیلور، «ناگهان، تابستان گذشته» (۱۹۵۹) ساختۀ جوزف ال. منکییویچ، اقتباس دیگری از تنسی ویلیامز بود و او با کاترین هپبورن و مونتگمری کلیفت همبازی شد. بازی در این فیلم مستقل در نقش بیماری با آسیب های روانی شدید در یک آسایشگاه روانی، ۵۰۰۰۰۰ دلار نصیب تیلور کرد. با این که این فیلم درامی دربارۀ بیماری روانی، آسیب های دوران کودکی و … بود، باز هم از جذابیت تیلور سود می برد؛ تیزر تبلیغاتی و پوستر آن هر دو او را در لباس شنای سفید نشان می‌دادند. این راهکار جواب داد و فیلم موفقیت تجاری به دست آورد. تیلور سومین نامزدی اسکار و اولین جایزۀ گلدن گلوب بهترین بازیگر زن را برای این فیلم دریافت کرد.


در ۱۹۵۹، او یک فیلم دیگر بدهکار ام جی ام بود که قطعاً می بایست «باترفیلد ۸» (۱۹۶۰) باشد، که درامی دربارۀ زن بدنامی از طبقۀ بالای اجتماعی بود. این استودیو به درستی محاسبه کرده بود که پیشینۀ تیلور ممکن است باعث شود تماشاگران وی را در این نقش قبول کنند. او نیز به همین دلیل از فیلم بیزار بود، اما در این امر قدرت انتخاب نداشت، هر چند استودیو با درخواست او برای فیلمبرداری در نیویورک و دادن نقشی خوشایند به ادی فیشر موافقت کرد. طبق پیش بینی، «باترفیلد ۸» با فروشی بالاتر از ۱۸ میلیون دلار در دنیا، یک موفقیت تجاری عظیم بود و تیلور برای اولین بار برندۀ اسکار بهترین بازیگر زن شد.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

 
بعد از پایان مدت قراردادش با ام جی ام، در «کلئوپاترا» (۱۹۶۳) فیلم حماسی تاریخی کمپانی فاکس قرن بیستم بازی کرد و به گفتۀ تاریخ نگار سینما الکساندر دوتی، این فیلم او را بیش از پیش مشهور تر کرد. او اولین بازیگر زنی بود که برای یک فیلم ۱ میلیون دلار دستمزد می گرفت، فاکس همچنین ۱۰ درصد از سود فیلم و نیز فیلمبرداری در فرمت صفحه گسترۀ Todd-AO (70 میلی متری) را به او اعطا کردند. تولید این فیلم با صحنه ها و لباس های پر هزینه، تأخیر های دائمی و رسوایی رابطۀ خارج از ازدواج تیلور با همبازی اش ریچارد برتون، از سوی رسانه ها با دقت دنبال می شد، برای مثال مجلۀ لایف آن را “پر بحث ترین فیلم ساخته شده تا کنون” اعلام کرد.


فیلمبرداری ابتدا در سال ۱۹۶۰ در انگلستان شروع شد، اما به خاطر بدی آب و هوا و بیماری تیلور چندین بار متوقف شد. در مارس ۱۹۶۱، او به سینه پهلوی تقریباً کشنده ای مبتلا شد که مستلزم تراکستومی بود؛ حتی یک آژانس خبری به اشتباه خبر مرگ وی را گزارش داد. به محض بهبود تیلور، فاکس هر چه قبلاً فیلمبرداری کرده بود کنار گذاشت و ساخت فیلم را به رم منتقل کرد، همچنین کارگردان را به جوزف منکییویچ و بازیگر نقش مارک آنتونی را به برتون تغییر داد. فیلمبرداری سرانجام در ژوئیۀ ۱۹۶۲ به پایان رسید. هزینۀ نهایی فیلم به ۶۲ میلیون دلار رسید و آن را به گران ترین فیلم ساخته شده تا آن زمان تبدیل کرد.


«کلئوپاترا» با ۱۵.۷ میلیون دلار فروش به پر فروش ترین فیلم سال ۱۹۶۳ در ایالات متحده تبدیل شد. با این حال، سال ها طول کشید تا فیلم هزینه های تولید را، که نزدیک بود فاکس را به ورشکستگی بکشاند، جبران کند. استودیو، که تیلور را آشکارا به خاطر مشکلات تولید فیلم سرزنش می کرد، از او و برتون به خاطر آسیب زدن به فیلم با رفتارشان ادعای خسارت کرد که به نتیجه نرسید. ارزیابی های فیلم آمیخته به نقدهای منفی بود که تیلور را دچار اضافه وزن و صدایش را بیش از حد نازک می دانستند و به طور ناخوشایندی او را با همبازی های بریتانیایی اش که با روش های کلاسیک تعلیم دیده بودند، مقایسه می کردند. تیلور در نگاه به گذشته، فیلم را “نقطۀ پست” حرفۀ خود نامید و اظهار کرد که استودیو صحنه هایی را که “هستۀ شخصیت سازی” بودند، حذف کرد.


پس از «کلئوپاترا» در رأس گروهی از ستاره ها برای کمدی سیاه فاکس با نام «چه راهی برای رفتن!» (۱۹۶۴)، در نظر گرفته شد، اما مذاکرات به نتیجه نرسید و شرلی مکلین جانشین او شد. در عین حال، تهیه کننده های سینما مشتاق بودند تا از رسوایی تیلور و برتون سود ببرند؛ آن دو در فیلم «آدم های خیلی مهم» (۱۹۶۳) ساختۀ آنتونی اسکوئیث بازی کردند که منعکس کنندۀ عنوان روزنامه ها در مورد آنها بود. تیلور نقش مدل معروفی را بازی کرد که قصد داشت همسرش را به خاطر یک معشوق ترک کند و برتون نقش شوهر میلیونر دلسرد او را داشت. این فیلم که خیلی زود بعد از «کلئوپاترا» اکران شد، فروش خوبی داشت. تیلور همچنین ۵۰۰۰۰۰ دلار دریافت کرد تا در ویژه برنامۀ تلویزیون سی بی اس، «الیزابت تیلور در لندن»، شرکت کند، او در این برنامه از بناهای مشهور شهر دیدار می کرد و قطعه هایی از آثار نویسندگان معروف انگلستان را می خواند.


پس از فیلم «آدم های خیلی مهم»، تیلور دو سال از سینما فاصله گرفت و در این مدت او و برتون از همسرانشان جدا شدند و با یکدیگر ازدواج کردند. این زوج ممتاز در سال های میانی ۱۹۶۰ به بازی در فیلم ها در کنار هم ادامه دادند و در مجموع ۸۸ میلیون دلار در دهۀ بعد به دست آوردند؛ برتون زمانی گفت: «گفته می شد فعالیت تجاری ما از یک کشور کوچک آفریقایی بیشتر است». الکساندر واکر این فیلم ها را به ستون های شایعه پراکنی مصور تشبیه می کرد، زیرا آنها اغلب منعکس کنندۀ شخصیت اجتماعی شان بود. اولین فیلم مشترک تیلور و برتون بعد از آن وقفۀ دو ساله، درام رمانتیک «آبچلیک» (۱۹۶۵) به کارگردانی وینسنت مینلی بود. نقدهایی که دریافت کرد بسیار منفی بود اما فروش خوبی داشت و ۱۴ میلیون دلار نصیب سازندگانش کرد.


کار بعدی آنها، «چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟» (۱۹۶۶)، تحسین‌شده ترین نقش آفرینی تیلور را در طول دوران حرفه ای اش رقم زد. او و برتون در نقش مارتا و جورج، یک زوج میانسال دچار بحران زناشویی، ظاهر شدند. تیلور برای این که نقش مارتای ۵۰ ساله را متقاعد کننده بازی کند، وزن اضافه کرد، کلاه گیس گذاشت و با گریم خود را پیر و خسته نشان داد. به پیشنهاد او، مایک نیکولز کارگردان تئاتر، با وجود تجربۀ کم در کارگردانی فیلم، برای کارگردانی پروژه استخدام شد.


 


ساخت این فیلم با تمام آنچه که تا آن زمان انجام داده بود متفاوت بود، چون نیکولز از آنها خواست نمایشنامه را قبل از فیلمبرداری، کامل و دقیق تمرین کنند. فیلم به خاطر موضوع بزرگسالانه و زبان بدون سانسورش، ساختارشکن توصیف شد و نقدهای باشکوهی دریافت کرد و یکی از پرفروش ترین فیلم های آن سال شد. تیلور دومین جایزۀ اسکار، یک جایزۀ بفتا، یک جایزۀ هیأت ملی بازبینی فیلم و جایزۀ انجمن منتقدان فیلم نیویورک سیتی را برای بازی در این فیلم به دست آورد.


در سال ۱۹۶۶، تیلور و برتون «دکتر فاستوس» را به مدت یک هفته در آکسفورد و به نفع انجمن نمایشی دانشگاه آکسفورد اجرا کردند؛ برتون نقش اصلی و تیلور در اولین تجربۀ تئاتری اش، نقش بدون دیالوگ هلن تروآ را بازی کردند. اگر چه این اجرا نقدهای عموماً منفی دریافت کرد، برتون آن را به صورت فیلم در آورد و «دکتر فاستوس» (۱۹۶۷) با همان گروه ساخته شد. این بار هم با نقد های تندی روبرو شد و در گیشه هم تنها ۶۰۰۰۰۰ دلار فروخت. پروژۀ بعدی برتون و تیلور، «رام کردن زن سرکش» (۱۹۶۷) ساختۀ فرانکو زفیرللی، که آنها تهیه کنندۀ آن هم بودند، موفق تر بود.


 


این فیلم چالش دیگری برای تیلور ایجاد کرد، زیرا او تنها بازیگر گروه بود که تجربۀ بازی در آثار شکسپیر را نداشت؛ زفیرللی بعدها اظهار کرد که این موضوع بازی او را جالب تر کرد، چون وی “نقش را از صفر ایجاد کرد”. منتقدان این نمایشنامه را مناسب این زوج دانستند و فیلم با فروش ۱۲ میلیون دلاری در گیشه هم موفق بود.


سومین فیلم اکران شدۀ تیلور در ۱۹۶۷، «انعکاس در چشمان طلایی» ساختۀ جان هیوستن، اولین فیلم بدون برتون او بعد از کلئوپاترا بود. ابتدا قرار بود مونتگمری کلیفت در این فیلم بازی کند. چند سال بود که او به خاطر سوء مصرف مواد، در حرفه اش دچار افول شده بود، اما تیلور مصمم بود که حضور او را در این پروژه تضمین کند، حتی پیشنهاد داد که حق بیمۀ او را پرداخت کند. با این حال، کلیفت قبل از آغاز فیلمبرداری به دلیل حملۀ قبلی درگذشت و مارلون براندو جایگزین او شد. این فیلم در زمان اکران از نظر انتقادی و تجاری شکست خورد. آخرین فیلم مشترک برتون و تیلور در آن سال، اقتباس از «کمدین ها» رمان گراهام گرین بود که نقدهای متفاوتی دریافت کرد و فروش بسیار بدی داشت.


در پایان دهۀ ۱۹۶۰، حرفۀ تیلور رو به افول بود. او اضافه وزن داشت، به میانسالی نزدیک می شد و با ستاره های هالیوود نوین مثل جین فوندا و جولی کریستی تناسبی نداشت. بعد از چندین سال توجه تقریباً مداوم رسانه ها، مردم نیز از او و برتون خسته شده بودند و از سبک زندگی پر تجمل آنها انتقاد می کردند. در سال ۱۹۶۸، وی در دو فیلم «بوم!» و «مراسم محرمانه» به کارگردانی جوزف لوزی بازی کرد که هر دو از نظر انتقادی و تجاری شکست خوردند.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

در فیلم اول، بر مبنای نمایشنامۀ «قطار شیر دیگر اینجا توقف نمی کند» از تنسی ویلیامز، او نقش زن میلیاردر پا به سن گذاشته ای با چندین ازدواج را دارد و برتون در نقش مرد جوان تری دیده می شود که وارد جزیره ای مدیترانه ای می شود که آن زن در آنجا بازنشسته شده است. «مراسم محرمانه» درامی روانشناختی است که در آن میا فارو و رابرت میچام نیز حضور داشتند. سومین فیلم تیلور با جورج استیونس، «تنها بازی در شهر» (۱۹۷۰)، دربارۀ رابطۀ دختر بازیگری، با بازی تیلور، با مردی معتاد به قمار، با بازی وارن بیتی، ناموفق بود.


سه فیلمی که تیلور در ۱۹۷۲ در آنها بازی کرد، تا حدودی موفق بودند. «زی و شرکا» که او و مایکل کین را در نقش زن و شوهری مشکل دار نشان می داد، جایزۀ دیوید دی دوناتلو برای بهترین بازیگر زن خارجی را نصیب او کرد. وی سپس به همراه برتون در «زیر درخت چوب شیری» برگرفته از نمایشنامۀ دیلن تامس ظاهر شد؛ با این که نقش او کوتاه بود، تهیه کنندگان تصمیم گرفتند اسم او را در بالاترین قسمت تیتراژ درج کنند تا از شهرت او استفاده کنند. سومین فیلم او در آن سال، «همرسمیث بیرون است» به کارگردانی پیتر اوستینوف بود که در آن نقش یک پیشخدمت مو طلایی را داشت و فیلم دهمین همکاری او با برتون به شمار می رفت. با این که فیلم در کل موفق نبود، تیلور نقدهای خوبی دریافت کرد. او برای بازی در این فیلم، برندۀ خرس نقره ای بهترین بازیگر زن در جشنوارۀ فیلم برلین شد.


آخرین فیلم مشترک تیلور و برتون فیلم تلویزیونی «طلاق مرد، طلاق زن» (۱۹۷۳) بود که اسمی مناسب داشت، زیرا آنها سال بعد از آن از هم طلاق گرفتند. دیگر فیلم های او در سال ۱۹۷۳، تریلر انگلیسی «نگهبان شب» و درام آمریکایی «چهارشنبۀ خاکستر» بودند. در فیلم دوم او نقش زنی را بازی می کرد که چندین عمل جراحی پلاستیک انجام می دهد تا زندگی مشترک خود را حفظ کند. وی برای این فیلم نامزد دریافت جایزۀ گلدن گلوب شد. تنها فیلم او در سال ۱۹۷۴، «صندلی راننده» که اقتباسی ایتالیایی از رمان موریل اسپارک بود، شکست خورد.


 


تیلور بعد از سال های میانی ۱۹۷۰، نقش‌‌های کمتری قبول کرد و تمرکز خود را بر حمایت از فعالیت های همسر ششم خود، سیاستمدار جمهوری خواه جان وارنر، گذاشت. در ۱۹۷۶، در فیلم فانتزی محصول مشترک شوروی و آمریکا به نام «پرندۀ آبی» شرکت کرد که شکستی انتقادی و تجاری بود و نقش کوچکی در فیلم تلویزیونی «پیروزی در انتبی» بر عهده گرفت. در ۱۹۷۷ در اقتباس سینمایی از «موسیقی کوتاه شبانه» ساختۀ آهنگساز آمریکایی استیون ساندهایم آواز خواند.


تیلور پس از یک دورۀ نیمه بازنشستگی از سینما در «آینه ترک برداشته» (۱۹۸۰)، اقتباسی از رمان معمایی آگاتا کریستی، بازی کرد که در آن گروهی از بازیگران متعلق به دوران طلایی هالیوود مانند آنجلا لنسبوری، کیم نوواک، راک هادسن و تونی کرتیس حضور داشتند. پس از آن، او که می خواست خود را به چالش بکشد، با بازی در نقش رجینا گیدنز در نمایش «روباه های کوچک» لیلین هلمن، در اولین نقش تئاتری مهم اش ظاهر شد. اجرای این نمایش در مه ۱۹۸۱ آغاز شد و با وجود نقدهای متناقضی که دریافت کرد، تمام بلیط های آن برای شش ماه اجرا فروخته شد. در بهار نیز به اجرای این نمایش در وست اِند لندن ادامه داد، اما نقدهایی که مطبوعات بریتانیایی بر آن نوشتند، بسیار منفی بودند.


تیلور که زندگی به عنوان همسر یک سیاستمدار در واشینگتن دی. سی. برایش خسته کننده و پر از تنهایی بود، دچار افسردگی و اضافه وزن شد و روز به روز به داروهای آرامبخش و الکل وابسته تر می شد. او و وارنر در دسامبر ۱۹۸۱ از هم جدا شدند و یک سال بعد در نوامبر ۱۹۸۲ طلاق گرفتند. او آخرین همسرش، لری فورتنسکی را در ۱۹۸۸ ملاقات کرد. آنها در اکتبر ۱۹۹۱ ازدواج کردند. مراسم ازدوجشان بسیار مورد توجه رسانه ها قرار گرفت. تیلور عکس های عروسی خود را به قیمت ۱ میلیون دلار به مجلۀ پیپل فروخت و آن را صرف بنیاد خیریۀ خود کرد. او و فورتنسکی در اکتبر ۱۹۹۶ از هم طلاق گرفتند.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

موفقیت «روباه های کوچک» تیلور و زِو بافمن، تهیۀ کنندۀ نمایش را تشویق کرد تا شرکت رپرتوار الیزابت تیلور را تأسیس کنند. اولین و آخرین تولید آن بازسازی کمدی «زندگی های خصوصی» نوئل کاوارد بود که در آن تیلور و برتون بازی کردند. اجرای آن در بهار ۱۹۸۳ در بوستون آغاز شد و با وجود موفقیت تجاری، در کل نقدهای منفی دریافت کرد و منتقدین نوشتند که آن دو بازیگر در سلامت جسمی خوبی ندارند؛ پس از اتمام اجرای نمایش، تیلور خود را به مرکز ترک اعتیاد مواد و الکل معرفی کرد و برتون سال بعد از آن درگذشت. بعد از شکست این نمایش، تیلور شرکت خود را منحل کرد. تنها فعالیت او در آن سال فیلم تلویزیونی «در میان دوستان» بود.


از سال های میانی ۱۹۸۰، تیلور بیشتر در برنامه های تلویزیونی بازی کرد. او در فیلم های تلویزیونی «ملیس در سرزمین عجایب» (۱۹۸۵) و «باید یک اسب کوچک باشد» (۱۹۸۶) و «آلیس پوکر باز» (۱۹۸۷) نقش های اصلی را داشت. او بار دیگر به فرانکو زفیرللی پیوست تا در فیلم زندگینامه ای فرانسوی ایتالیایی وی به نام «پرندۀ شیرین جوانی» (۱۹۸۹)، بر اساس نمایشنامۀ تنسی ویلیامز، بازی کند. در طول این مدت، او چند جایزۀ افتخاری دریافت کرد، مثل جایزۀ سسیل بی. دمیل در سال ۱۹۸۵ و جایزۀ چاپلین از انجمن فیلم مرکز لینکلن در سال ۱۹۸۶.


وی در سال های ۱۹۹۰، وقت خود را صرف فعالیت در مورد اچ آی وی/ ایدز کرد. نقش های اندکی هم بازی کرد که شخصیت های کارتونی در سریال انیمیشن «کاپیتان پلنت» (۱۹۹۲) و «سیمپسون ها» (۱۹۹۳-۱۹۹۲) و نقش های کوتاه در سریال های «پرستار بچه»، «مورفی براون» و «عالم اشرافیت» و … از آن جمله اند. وی در آخرین فیلم سینمایی اش، کمدی «عصر حجری ها» (۱۹۹۴) که نقدهای بسیار بدی دریافت کرد، اما فروش بسیار خوبی داشت، نقش فرعی کوتاهی بر عهده داشت.


تیلور برای فعالیت در عرصۀ بازیگری چندین جایزه آمریکایی و بریتانیایی دریافت کرد: جایزۀ دستاورد زندگی از بنیاد فیلم آمریکا در سال ۱۹۹۳، جایزۀ افتخاری صنف بازیگران سینما در ۱۹۹۷ و عضویت در بفتا (آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون بریتانیا) در سال ۱۹۹۹. در سال ۲۰۰۰، ملکه الیزابت دوم عنوان بانو (Dame) را به او اعطا کرد. تیلور بعد از حضور در نقش های مکمل در فیلم تلویزیونی «این زنان پیر» (۲۰۰۱) و انیمیشن «خدا، شیطان و باب» (۲۰۰۱)، اعلام کرد که از بازیگری کناره گیری می کند تا وقت خود را به کارهای بشردوستانه اختصاص دهد. او در سال ۲۰۰۷، برای آخرین بار روی صحنه رفت و به همراه جیمز ارل جونز نمایش «نامه های عاشقانه» را در استودیو های پارامونت به نفع حمایت از بیماران مبتلا به ایدز اجرا کرد.


تیلور یکی از نخستین افراد مشهوری است که با کمک به جمع آوری بیش از ۲۷۰ میلیون دلار، به فعالیت های مربوط به اچ آی وی/ ایدز پرداخت. او از ۱۹۸۴، با ناامیدی از این که دربارۀ این بیماری بسیار صحبت می شد ولی کار زیادی برای آن انجام نمی گرفت، کار انسان دوستانه اش را آغاز کرد. آگاهی از این که دوست و همکار سابق او، راک هادسن، در حال مرگ از بیماری ایدز بود، او را مصمم تر کرد. تیلور به این نتیجه رسید که خود او می تواند وسیلۀ مناسبی برای این کار باشد، به همین دلیل تصمیم گرفت از نام خود و شهرتی که مایۀ دردسرش شده بود، در این راه استفاده کند. از آنجا که بنیاد های حمایتی در آن زمان بیشتر به پژوهش های مالی در این زمینه می پرداختند، وی در سال ۱۹۹۱، بنیاد ایدز الیزابت تیلور (ETAF) را برای بالا بردن سطح آگاهی و فراهم کردن خدمات حمایتی از بیماران تأسیس کرد و مخارج کلی آن را خود پرداخت کرد.


وی رئیس جمهور وقت، رونالد ریگان، را متقاعد کرد تا برای به رسمیت شناختن این بیماری برای اولین بار در سال ۱۹۸۷، سخنرانی کند و جورج دابلیو بوش و بیل کلینتون را به خاطر بی علاقگی به مبارزه با این بیماری، آشکارا نقد کرد. او همچنین مرکز پزشکی الیزابت تیلور را برای ارائۀ تست رایگان اچ آی وی و خدمات مراقبتی در کلینیک ویتمن-واکر در واشینگتن دی سی و صندوق تأمین مالی الیزابت تیلور را برای مرکز پژوهشی-آموزشی بالینی ایدز دانشگاه یو سی ال ای، در لس آنجلس تأسیس کرد. در سال ۲۰۱۵، کتی آیرلند، شریک تجاری تیلور، ادعا کرد که وی یک “شبکۀ زیرزمینی” غیرقانونی را اداره می کرد که به توزیع دارو برای بیماران آمریکایی مبتلا به ایدز در سال های ۱۹۸۰ می پرداخت؛ در آن سال ها سازمان غذا و دارو هنوز آن افراد را به رسمیت نشناخته بود.


به خاطر کارهای انسان دوستانۀ تیلور، چندین بار از او تجلیل شد. از جمله در سال ۱۹۸۷، نشان شوالیۀ فرانسه، لژیون دونور، را دریافت کرد و در سال ۱۹۹۳، جایزۀ بشردوستانۀ جین هرشولت، در ۱۹۹۷، جایزۀ یک عمر دستاورد صنف بازیگران سینما برای خدمات بشر دوستانه و در سال ۲۰۰۱، مدال شهروندان ریاست جمهوری به وی اهدا شد.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

تیلور در بیشتر عمر خود با مشکلات مربوط به سلامتی دست به گریبان بود. او با بیماری اسکولیوز (کژ پشتی) به دنیا آمده بود و زمانی که در «ولوت ملی» (۱۹۴۴) بازی می کرد، پشتش شکست. شکستگی تا چند سال تشخیص نداده شد، هر چند باعث مشکلات مزمن در پشت او شد. در سال ۱۹۵۶، در یک عمل جراحی تعدادی از دیسک های ستون فقراتش برداشته شد و با استخوان اهدا شده جایگزین شد. او در معرض بیماری ها و جراحت های دیگری نیز بود که اغلب نیازمند جراحی بودند؛ از جمله سینه پهلویی که در سال ۱۹۶۱، نزدیک بود به مرگ او بینجامد.


به علاوه، او به مصرف الکل و داروهای تجویز شدۀ پزشکان نیز اعتیاد داشت. وی به مدت هفت هفته، از دسامبر ۱۹۸۳ تا ژانویۀ ۱۹۸۴، در مرکز بتی فورد تحت درمان بود و اولین فرد مشهوری بود که آشکارا خود را به کلینیک معرفی کرد. مدتی بعد در همان دهه، او دوباره به مصرف دارو و الکل پرداخت و بار دیگر وارد توانبخشی شد. او با وزن خود نیز مشکل داشت؛ بعد از ازدواج با سناتور جان وارنر دچار اضافه وزن شد و بعدها دربارۀ تجربه های رژیمی خود کتابی به نام «الیزابت به پرواز در می آید» (۱۹۸۸) منتشر کرد. وی به شدت سیگاری بود تا این که در سال ۱۹۹۰، دچار ذات الریۀ شدید شد.


سلامتی تیلور در دو دهۀ آخر زندگی اش بیش از پیش رو به زوال بود و او به ندرت در رویداد های عمومی سال های ۲۰۰۰ شرکت می کرد. از صندلی چرخدار استفاده می کرد و در سال ۲۰۰۴، دچار نارسایی قلب احتقانی قلب شد. وی شش هفته بعد از بستری شدن، در ۲۳ مارس ۲۰۱۱، در ۷۹ سالگی بر اثر این بیماری درگذشت.

حقایقی در مورد الیزابت تیلور که شاید ندانید:



۱. قد تیلور ۱۵۷ سانتیمتر بود، و موهایی تیره، چشم هایی تقریباً به رنگ بنفش و پوست برنزه داشت. عشقش به جواهرات زیبا بی حد و حصر بود.


۲. در سال ۱۹۹۷، مجله امپایر انگلستان رتبه ۷۲ «۱۰۰ ستاره سینمایی برتر تمام ادوار» را به او داد.


۳. در فوریه ۱۹۹۷ عمل جراحی موفقی برای برداشتن تومور مغزی خوشخیمی روی او انجام شد.


۴. تیلور چهار فرزند و نه نوه داشت.


۵. پس از پرنسس دایانا، رکورد دار ظاهر شدن روی جلد مجله پیپل برای ۱۴ بار است.


۶. عطرهای مخصوص او عطرهای Passion (1987)، White Diamonds (1991)، Diamonds and Rubies، Diamonds and Emeralds، Diamonds and Sapphires و Black Pearls (1995) بودند.


۷. اولین هنرپیشه زنی بود که برای بازی در یک فیلم («کلئوپاترا») (۱۹۶۳) یک میلیون دلار دستمزد دریافت کرد.


۸. در شب سال نوی ۱۹۹۹، همراه با جولی اندروز از سوی ملکه الیزابت دوم، عنوان «بانو» دریافت نمود.


۹. صاحب یک سری از گرانقیمت ترین جواهرات دنیا بود: الماس ۳۳ قیراطی کروپ، گل سینه الماس دوشس ویندزور، زمردهای دوشس کبیر روسیه، مروارید لا پرجینا (که کادوی ولنتاین ریچارد برتون به او بود)، الماس برتون-کارتیه ۶۹ قیراطی مشهور اشکی شکل که برتون در سال ۱۹۶۹ به او هدیه داد و در نتیجه نام الماس برتون-کارتیه به آن داده شد.


۱۰. مایکل جکسون یکی از نزدیکترین دوستان الیزابت تیلور بود.


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

۱۱. چهار فرزند داشت: دو پسر از مایکل وایدلینگ به نام های مایکل هاوارد و کریستوفر ادوارد؛ دختری از مایک تاد به نام الیزابت فرانسیس تاد و دختری به نام ماریا برتون که ادی فیشر او را در سال ۱۹۶۲ و ریچارد برتون در سال ۱۹۶۴ به فرزندی پذیرفتند.


۱۲. موسسه فیلم آمریکا رتبه هفتم «۵۰ افسانه سینمایی آمریکا» را به او داد.


۱۳. با آنکه در انگلستان به دنیا آمد، ولی والدینش در واقع آمریکایی بودند و برای کار به انگلستان رفته بودند. تبار او شامل انگلیسی، سوئیسی-آلمانی، ایرلندی (اسکاتلندی-ایرلندی)، فرانسوی می شود و تاحدودی خون هلندی، ولزی و دانمارکی نیز در رگ هایش جاری بود.


۱۴. حلقه نامزدی الماس و زمردی که ریچارد برتون به او هدیه داده بود را برای کمک به خیریه ایدز به مزایده گذاشت.


۱۵. در سال ۲۰۰۲ به خاطر سرطان سلول بنیادین که نوعی سرطان پوست است، پرتو درمانی شد.


۱۶. وی مادرخوانده پاریس جکسون و پرینس مایکل بود.


۱۷. در سال ۲۰۰۳ بازنشستگی اش از بازیگری را اعلام کرد.


۱۸. سازمان مبارزه با ایدز او به نام amfAR که بسیار مشهور است، در طی ۱۲ سال پس از تأسیسش در سال ۱۹۸۵، ۸۳ میلیون دلار پول برای مبارزه با ایدز جمع آوری کرد.


۱۹. به علت موضعش در برابر جنگ عراق، در هفتاد و پنجمین مراسم سالیانه اسکار (در سال ۲۰۰۳) شرکت نکرد.


۲۰. در سال ۱۹۶۳، که بالاترین حقوق یک مدیر اجرایی در دنیای تجاری آمریکا ۶۵۰ هزار دلار و حقوق رئیس جمهور آمریکا یعنی جان اف. کندی، ۱۵۰ هزار دلار بود، الیزابت تیلور حداقل ۲.۴ میلیون دلار دستمزد می گرفت.


۲۱. در سال ۱۹۵۱ پس از طلاق از کنراد هیلتون جونیور، ۵۰۰ هزار دلار نفقه دریافت کرد.


۲۲. بین ۱۸ سالگی تا ۵۸ سالگی به شدت سیگار می کشید و در سال ۱۹۹۰ پس از ذات و الریه شدیدی، به توصیه پزشکش، سیگار را ترک کرد.


۲۳. اولین همسرش، کنراد هیلتون جونیور، تیلور را کتک می زد و این رفتار او تا حدودی به علت مصرف مواد مخدر بود.


۲۴. تصویرش روی جلد بیش از ۱۰۰۰ مجله در سراسر دنیا منتشر شد.


۲۵. در طول زندگی اش بیش از ۴۰ بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و حداقل ۱۰۰ بار در بیمارستان بستری شد. می گویند در سال ۲۰۱۰ به پزشکانش گفته بود که با وجود درد روزانه ای که تحمل می کرد، دیگر نمی خواست زیر تیغ جراحی برود.


۲۶. آخرین مراسم ازدواجش بیش از ۱.۵ میلیون دلار هزینه داشت.


۲۷. در سراسر دنیا ازدواج برگزار کرد: بورلی هیلز کالیفرنیا (۱۹۵۰)؛ لندن، انگلستان (۱۹۵۲)؛ آکاپولکو، مکزیک (۱۹۵۷)؛ لاس وگاس، نوادا (۱۹۵۹)؛ مونترئال، کانادا (۱۹۶۴)؛ کاسانه، بوتسوانا (۱۹۷۵)؛ میدلبرگ، ویرجینیا (۱۹۷۶)؛ لس الیووس، کالیفرنیا (۱۹۹۱).


۲۸. در سراسر دنیا طلاق گرفت: لس آنجلس، کالیفرنیا (۱۹۵۱ & 1996)؛ مکزیکوسیتی، مکزیک (۱۹۵۷)؛ پوئرتا والارتا، مکزیک (۱۹۶۴)؛ ساردن، سوئیس (۱۹۷۴)؛ پرتو پرنس، هائیتی (۱۹۷۶) و ولینگتون، ویرجینیا (۱۹۸۲).


۲۹. در نوجوانی بینی اش را عمل کرد و اواخر دهه پنجم زندگی اش، ایمپلنت چانه انجام داد.


۳۰. لیز تیلور پس از مرگش در آرامگاه فارست لان مموریال پارک، در گلندیل کالیفرنیا، به خاک سپرده شد.

نقل قول های شخصی:



–    «موفقیت عطر خوشبویی است و همه بوهای بد را پنهان می کند.»


 


 بازیگران درخشان تاریخ سینما (52): الیزابت تیلور

–    (درباره مونتگمری کلیفت): «یکی از بهترین انسان های این دنیا و یکی از بهترین بازیگران دنیا بود. مونتی یکی از احساسی ترین مردانی بود که می شناختم.»


–    «وقتی رسوایی و جنجال به پا می شود، دوستان واقعی خود را می شناسید.»


–    (درباره مایکل جکسون): «نابغه کیست؟ افسانه زنده کدام است؟ مگا استار چیست؟ مایکل جکسون همه اینها بود. و وقتی فکر می کنید او را می شناسید، چیزهای جدیدی نشانتان می دهد. معتقدم وی از معدود انسان های خوبی است که پا روی کره زمین گذاشته است و به نظر من، وی سلطان واقعی پاپ، راک و سول بود.»


–    (درباره جان وین): «وجهه و شخصیت او، تأثیر عظیمی روی دنیای ما داشت، همانطور که روسای جمهورمان داشتند، ولی دوک بازیگر بزرگی بود، یک انسان دوست بزرگ و همیشه خودش بود.»


–    «من هم مثل منتقدین، هرگز خودم را جدی نگرفتم.»


 


–    (درباره کلارک گیبل): «وی تجلی و مظهر یک ستاره سینمایی بود: بسیار رمانتیک، خوش مشرب و باوقار.»


–    (درباره مرلین مونرو): «به نظر می آمد نوعی درخشش ناخودآگاه در ظاهر فیزیکی مرلین وجود داشت که درست مثل یک بچه معصومانه بود. وی از زیبایی اش لذت می برد، بدون آنکه فخر بفروشد.»


–    «اگر کسی آنقدر احمق است که به من یک میلیون دلار می دهد تا فیلم بازی کنم، قطعاً من آنقدر احمق نیستم که پیشنهادش را رد کنم.»


–    «دختران بزرگ به الماس های بزرگ نیاز دارند.»





بازیگران درخشان تاریخ سینما (۵۳): الیزابت تیلور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر