۱۳۹۶ اسفند ۱۲, شنبه

آقای «برانکو» ما را ببخش



گروه ورزشی پارس دان

آقای «برانکو» ما را ببخش



آسمان آبی: جناب برانکو ما را ببخش که حافظه تاریخی نداریم و فراموش کردیم این تیم هیجان‌انگیز را خودت آرایش دادی؛ پالایش کردی از سوشاها و حاتمی‌ها. تیمی که ققنوس‌وار از سوخته‌های آن، تیمی «درخشان!» برکشیدی تا امروز بر تارک فوتبال مملکت بزرگی کند. تا امروز دومین باخت فصل را با یک تیم بی‌انگیزه و شکم‌سیر مقابل تیمی سرشار از انگیزه، فاجعه تلقی کنیم! تا به‌جای تشویق دستاورد ارزنده‌ات یعنی دو قهرمانی در یک ‌سال، برایت ابرو در هم بکشیم و تاکتیک نشانت بدهیم.


نه رئیس! این قهرمانی‌های پیاپی دیگر ارضایمان نمی‌کند. مگر نمی‌دانی انسان مشتق از «نسیان» است؟ ما هم دل‌مان برای روزگاران استیلی و درخشان تنگ شده است. از یاد بردیم که چند فصل پیش برای نیفتادن، سجده شکر می‌کردیم. حال مساوی در اهواز با فولاد را بر سرت پتک می‌کنیم. از یادمان رفت سه برد پیاپی روزگاری برایمان رؤیا بود، حال اما با رکوردهای بازی‌های خانگی «حال» نمی‌کنیم. از یادمان رفت بعد از ۱۵ سال طلسم نبردن تراکتور در تبریز را شکستی. همان تراکتوری که از وقتی به لیگ برگشت سه بار دبل‌مان کرد! حال بردنش در تبریز به عادت لایتغیرمان مبدل شده است و همین‌طور گسترش و ماشین‌سازی. با حضور تو نه تبریز، که هیچ شهری و هیچ استادیومی برایمان کابوس نیست؛ همان‌طور که پس از ۹ فصل استقلال اهواز را در خانه در هم شکستی و پس از ۱۰ فصل ملوان را در سن‌سیروس غرق کردی.


بلا روزگاری شده جناب پروفسور؛ «قدرشناسی» در فرهنگ لغات ما واژه مهجوری‌ست. شاید باید در کنار مدارج علمی و مدارک رنگارنگت «مردم‌شناسی» هم می‌بود، تا امروز رفتارِ ما مردم، آچمزت نکند! ما مردم خوش‌استقبال و بد بدرقه که منصوریان را با «به انتظار فصل تو تمام فصل‌هایم گذشت» به عرش می‌بریم و با «پیتزافروش حیا کن» به فرش می‌کوبیم.


ای‌کاش این‌همه جنتلمن نبودی! ای‌کاش به عادت ما مردمان شرقی از زمین و زمان گلایه می‌کردی. گفتنی‌ها کم نیست، به گمانم کم گفتی. می‌شد از جبر زمانه بنالی. می‌شد از این بنالی که هر فصل، گل سرسبد تیمت را یا نظام وظیفه، یا بلندپروازی، یا دلارهای نفتی از تو می‌گیرد و باید باز پلن‌هایت را برهم بزنی و دوباره بنویسی، دوباره و دوباره و شگفتا هر بار بهتر و بهتر نتیجه بگیری و بیشتر متحیرمان کنی. بدون سروش، رامین، عالیشاه، نوراللهی و بدون طارمی… کاش از محرومیت‌ها و محدودیت‌ها می‌گفتی، استقلال با یک مامه تیام این‌همه روبه‌راه شد، اما تو باید نداری‌ها را با جابه‌جایی مهره جبران کنی و جواب ۸۰ میلیون کارشناس مدعی و فرگوسن و کاپلوی خانگی را هم بدهی که چرا ایکس هست و ایگرگ و مسلمان نیست. انگار نه انگار که مسلمان همان سکونشین فولاد و ذوب بود که سر نخواستنش دعوا بود، حالا که با اکسیر شفابخش تو به صدر آقای پاس گلی رسیده لاف و گزاف می‌زند و بعد از دربی که تیمش باخته، نیشش تا بناگوش باز می‌شود و سر هجو و هزل می‌گشاید.


بله جناب برانکو، ما حافظه تاریخی نداریم. نام ربیع‌خواه را مانند شمشیر داموکلس بالای سرت گذاشته‌ایم که پس از هر ناکامی آوارش کنیم و کسی نمی‌پرسد که مگر هافبک دفاعی‌های ما در تمام این سال‌ها بوسکتس و کروس بوده‌اند که از ربیع‌خواه ایراد می‌گیریم؟ یادمان رفته است که سال‌های سال با کلاه‌کج و مامانی و آقازمانی سر کردیم. شما و انصاف‌تان، ربیع‌خواه از همه آن‌ها یک سر و گردن بالاتر نیست؟ لااقل اشتباهات گل‌درشت آن دوستان را ندارد.
بگذریم پروفسور، می‌دانیم این بحران را هم می‌گذرانی. تیمت را دوباره می‌سازی، با ستاره‌های جدید و بی‌ادعا. افسوس که ظرف طارمی‌ها و مسلمان‌ها کوچک است و اقبال ما مردم بزرگ. زود لاف سلیمانی می‌زنند، اما نمی‌دانند این خاتم لعـل «پرسپولیس» است که قیمتی‌شان کرده است. چه جفایی در حق خودشان می‌کنند مهدی‌ها و پیش از آن پیام‌ها و حقیقی‌ها.


در خاتمه؛ جناب برانکو ما هم شما را می‌بخشیم. می‌بخشیم که به تیم‌مان دوباره شخصیت «برنده» بخشیدی؛ که «پرسپولیس زلزله» را از زیر آوار و غبار بیرون کشیدی. لذتی که دهه شصتی‌ها از تماشای جادوی «محمدخانی» و «پیوس» و «محرمی» می‌بردند بهمان چشاندی. شما را می‌بخشیم که با ندانم‌کاری‌های ما و مدیران‌مان مدارا کردی. با نداری‌ها ساختی و نجیبانه از امید به «فردا» گفتی. از مسلمان، کمال، فرشاد، انصاری، محرمی و همه متوسط‌های دیروز، برای‌مان ستاره تراشیدی؛ ستاره‌هایی برای فردا. فردایی که شاید خودت نباشی، اما مطمئنا خاطره شما در شمایل یک مربی جنتلمن و کاربلد در گنجینه خاطرات‌مان نقش طلا می‌بندد.





آقای «برانکو» ما را ببخش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر