۱۳۹۶ آبان ۹, سه‌شنبه

درباره‌ی نمایش «بکت»؛ بازی «تاج و تخت» ادامه دارد



تیم فرهنگ و هنر پارس دان

درباره‌ی نمایش «بکت»؛ بازی «تاج و تخت» ادامه دارد



روزنامه اعتماد: مرتضی میرمنتظمی بعد از کارگردانی نمایش‌های «p٢»، «مالی سویینی» و «پنج ثانیه برف» در سه سال گذشته حالا به تجربه نمایش «بکت» نوشته ژان آنوی رسیده است؛ نمایشی که قرار است در آن شاهد بازی بازیگران در لایه‌های تودرتوی قدرت باشیم. اما در سطحی دیگر کارگردان با تمهید فرستادن بازیگران به میان جمعیت حاضر در سالن تلاش دارد بگوید این بازی نه تنها بین اهل سیاست که در میان مردم- جامعه- نیز در جریان است و چه بسا هریک از ما در روابط روزمره خود مشغول شکل دادن به بازی‌هایی پیچیده‌ هستیم.

 


 بازی « تاج و تخت» ادامه دارد

به روابط حاکم بر محیط کار، دانشگاه و حتی خانواده دقت کنید! در سطح دیگر استفاده از بازی بسکتبال به عنوان بستری که قرار است ماجرای نمایش در میانه میدانش طرح شود نیز جلب‌توجه می‌کند و البته این پرسش را به وجود می‌آورد که آیا روابط حاکم بر بازی به فرم مورد نظر کارگردان کمک می‌کند. آیا مجموعه بازیگران به هارمونی و کیفیت مورد نظر برای ارایه همزمان دو بازی- بسکتبال و ایفای نقش در مقام شخصیت‌های نمایشنامه- را به دست آورده‌اند؟


 


به هرترتیب گروه تئاتر «مشق» با نمایش «بکت» وارد فضای آزمون و خطایی تازه‌ شده است؛ به این معنی که خودش را با چالشی جدید مواجه کرده و قدم در مسیری گذاشته که با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی حاکم بر تئاتر نباید انتظار داشته باشیم گروه‌ها به آن تن دهند؛ کاری که گروه تئاتر مشق فارغ از اینکه نمایش «بکت» به کیفیت مطلوب دست یافته باشد یا نه انجام داده و روحیه تجربه‌گرای خود را همچنان حفظ کرده است.

نمایش «بکت» با تجربه‌های گذشته‌ گروه تئاتر مشق یک تفاوت جدی دارد. مشخصا در مرحله تمرین بی‌محاباتر از قبل عمل شده و حتی شاهد هستیم تمرین‌های گروه بعد از گذشت ١۵ اجرا همچنان ادامه دارد. چرا چنین اتفاقی رخ می‌دهد؟


البته در کارهای قبلی هم اتفاق می‌افتد چون حس مشق کردن همیشه در گروه وجود دارد. یکی از دوست منتقدی شب گذشته می‌پرسید برای گروه مهم نیست یک خط مشخص را پیش بگیرد؟ و پاسخ من این بود که نه! اتفاقا برایم جذاب است که مدام خط گذشته را بشکنم و تجربه تازه‌ای داشته باشم. مثلا از نمایش «ابرها» به «فرکانس» برسم که چندان ارتباطی به هم ندارند و این روند در تمام کارهای بعدی رخ می‌دهد. حتی می‌توانم بگویم استمرار تمرین نقطه مشترک همه کارهای گذشته گروه تئاتر مشق به حساب می‌آید.


منظورم از تمرین چیزی نیست که پیش از اجرا و در مرحله شکل‌گیری نمایش اتفاق می‌افتد. بلکه گروه همچنان که دو هفته از اجرا گذشته با جدیت مشغول تمرین است. در کارهای گذشته به‌شدت اتفاق نمی‌افتاد.


در حقیقت یکی از دلایل همزمانی تمرین‌ها با اجرا این بود که ما ٧٠ روز در سوله تمرین کردیم ولی بعد به سالن قاب عکسی ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر آمدیم. وقتی این اتفاق افتاد معادلات گروه و بازیگران به هم ریخت چون زمان تمرین در سوله همه‌چیز خوب پیش می‌رفت با حضور در این سالن شرایط متفاوت شد. البته تاکید کنم این تصمیم خودم بود و تحمیلی صورت نگرفت.


ولی با توجه به تجربه‌های گذشته گروه و دریافت حاصل از تماشای اجرا به نظر می‌رسد که اگر اجرا در سالن بلک باکس روی صحنه می‌رفت با اتفاق بهتری مواجه می‌شدیم.


موافقم، چون وقتی روز اول با اجرا مواجه شدم به نتیجه رسیدم بهتر است کار در سالن بلک باکس اجرا شود. البته تمام طراحی‌ها متناسب با اجرای کار در سالن ناظرزاده شکل گرفت ولی به هرحال اتفاق مورد نظر گروه در سالن بلک باکس خیلی راحت‌تر رخ می‌داد. در نهایت به نتیجه رسیدیم که باید با انتخاب‌مان کنار بیاییم و از آن به عنوان یک تجربه جدید درس بگیریم. گرچه باید به این نکته هم اشاره کنم که طبق برنامه، سالن از قبل برای اجرای گروه ما تعیین شده بود. بنابراین امکان تغییر وجود نداشت و معتقدم در نهایت کارگردان است که باید مسوولیت همه‌چیز را بپذیرد. دلیل دیگری که کار به تمرین بیشتر نیاز داشت سخت‌گیری به بازیگر و از طرفی کوتاه شدن متن بود. یعنی در جریان اجرا هم بعضی از صحنه‌ها را حذف کردم و این کار را به نفع اجرا انجام دادم.


منظور از حذف صحنه‌هایی به نفع اجرا چیست؟


منظور در ریتم نمایش است که موجب می‌شود تماشاگر با کلیت اجرا ارتباط برقرار کند یا نه و به همین دلیل ما پنج صحنه را یک تکه بیرون آوردیم. متوجهم برای افرادی که قبلا متن را خوانده‌اند بعضا سوال به وجود می‌آید ولی ما تلاش کردیم قصه را نگه داریم و روابط را کاهش دهیم.



 


بازی « تاج و تخت» ادامه دارد 

اینجا دقیقا محلی نیست که نویسنده به‌واسطه‌شان حلقه واسطی بین کاراکترها و معرفی بهتر شخصیت‌ها ایجاد می‌کند؟

می پذیرم که می‌توانیم اطلاعات بیشتری ارایه کنیم ولی به هرحال به نفع اجرا چشم بر روی بعضی موارد بستیم. تماشاگر اجرایی که با توجه به طرح اجرایی ریتم درستی داشته باشد را بهتر دنبال می‌کند.


اصلا چه شد بحث بازی بسکتبال به میان آمد؟


در متن اشاره‌هایی به بازی وجود دارد و از طرفی رقابت بین بکت و هنری هم موجب شد ذهنم به این سمت گرایش پیدا کند. از سویی رقابت بین دو شخصیت جذاب بود و همه‌چیز به یک بازی شباهت داشت. به بازی‌های متفاوت و البته خشن فکر کردیم که از نظر شکلی به اجرا نزدیک می‌شدند. حتی به فوتبال امریکایی هم فکر کردیم ولی در نهایت بسکتبال بیشتر به ساختار کار ما نزدیک به نظر می‌رسید. بازی نه فقط در سیاست که در روابط شخصی همه ما وجود دارد و اتفاقا این جنبه نمایشنامه برای من جذابیت بیشتری داشت چون نویسنده وارد فضای شخصی صاحبان قدرت می‌شد. با توجه به شرایطی که جامعه معاصر و کشور ما در آن به سر می‌برد به نظرم روابط فعلی بین هر یک از ما و به طور کل جامعه هم به این بازی خشن نزدیک‌تر است.


بنابراین متن کاملا منطبق با شرایط جامعه انتخاب شد؟


بله گرچه ابتدا بحث روابط شخصی و بازی بین انسان‌ها برایم اهمیت داشت و بعد وارد فاز اجتماعی ماجرا شدم. به عنوان نمونه وقتی به همین تاریخ معاصر خودمان از اتفاقی که برای امیرکبیر رخ داد تا امروز دقت می‌کنیم وجود همین بازی پررنگ می‌شود.


حالا فکر نمی‌کنید با کنار گذاشتن جزییات روابط افراد جنبه شعاری و کلی نمایشنامه و نمایش پررنگ شده است؟


اتفاقا معتقدم فقط کلیات را حفظ نکردیم. صحنه‌هایی را انتخاب کردیم که روی روابط شخصی بین کاراکترها تاکید دارد. مثل صحنه پایانی که جمله‌ای حذف نشد ولی باید از جنبه اجرایی هم به کار نگاه کنیم. به عنوان نمونه در نمایشنامه مقاطعی وجود دارد که راهبه‌ها هم درباره بکت اظهارنظر می‌کنند ولی من نمی‌توانستم این صحبت‌ها را در اجرا حفظ کنم. باید توجه داشته باشیم که شرایط جامعه و مخاطب‌شناسی ما هم بعضا اجازه اجرای تمام متن را نمی‌دهد چون وقتی من در تماشاخانه ایرانشهر اجرا می‌کنم باید مواردی را در نظر داشته باشم. مثل اینکه مخاطب حوصله تماشای نمایش سه ساعته را ندارد. بله! نمایشنامه صحنه‌های زیادی دارد و حتی مطالعه‌اش چند روز زمان می‌برد، اما کارگردان باید برای آنچه تماشاگر قرار است ببیند هم فکری داشته باشد.


میرمنتظمی: حالا من از شما سوالی دارم. حس می‌کنید این اجرا چیزی کم داشت؟


بله؛ مثلا در صحنه آخر وقتی بکت و هنری در برابر هم قرار می‌گیرند شاهد ظهور و بروز مناسبات موجود بین این دو نیستیم. یعنی مشخص نیست که یک نفر نماینده قدرت مذهب و کلیسا در برابر نماد قدرت سیاسی یعنی پادشاه قرار گرفته است. از بکتی که در صحنه اول آدم هنری است و وقتی اسقف می‌شود گردنکشی را شروع می‌کند خبری نیست. یا از سوی دیگر رفت‌وآمدهای هنری نشان می‌دهد علی‌القاعده باید طوری عمل کند که در صحنه یا تماشاگر اضطراب به وجود بیاورد ولی این اتفاق همه جا رخ نمی‌دهد. کاردینال‌هایی که دور هم علیه شاه و بکت توطئه می‌کنند هم بیشتر در یک رونمای باقی می‌مانند و به عمق نقش و نیرنگ نمی‌رسند.


میرمنتظمی: ولی شکی در اینکه پادشاه هرکار بخواهد انجام می‌دهد وجود ندارد.


بله اما این را متن در اختیار ما می‌گذارد. حرف من به این معنی نیست که عباس جمالی از پس کار برنیامده. ابدا؛ بلکه تا حدی فکر می‌کنم مواد مورد نیاز برای ساختن نقش در گرو همان قطعاتی بوده که اتفاقا در تمرین‌ها کنار گذاشته شده. چون دریافت قدرت پادشاه و اینکه هر اراده‌‍‌ای داشته باشد باید اجرا ‌شود خیلی عجیب نیست.


میرمنتظمی: البته تاکید کنم قرار هم نبوده به آن معنا شاهد یکه تازی هانری باشیم. اینجا با شخصیت خوشگذرانی مواجه هستیم که هیچ چیز برایش اهمیت ندارد. یا بکت قرار است خیلی رندانه و بی‌آنکه جلب‌توجه اتفاق بیفتد در قدرت هانری اخلال ایجاد کند.


همچنان فکر می‌کنم این اجرا ازتجربه‌های گذشته گروه جسورانه‌تر است ولی نمی‌دانم این جسارت الزاما آگاهانه اتفاق افتاده یا نه؟


بله، شاید نسبت به کارهای گذشته تفاوت‌هایی داشته باشیم ولی با همین واژه جسورانه و کله‌شق بیشتر موافقم. برخلاف اتفاقی که در نمایش «پنج ثانیه برف» شاهد بودیم اینجا از ابتدا گفتم همین متن کامل را برمی‌داریم و تغییرات در جریان تمرین اعمال می‌شود و با بازیگرانی هم کار می‌کنیم که جز دو نفرشان چندان شناخته شده و حرفه‌ای نیستند. اصلا دلم می‌خواست جور دیگری کار کنم، طوری که هیچ نشانی از محافظه‌کاری در آن نباشد.


چرا در مرحله نگارش متن با عباس جمالی که قبلا تجربه نوشتن برای گروه را داشت کار نکردید؟


متن سه بار از طریق سه نفر دراماتورژی محدود شد. دوستانی مثل بهزاد آقاجمالی، سعید نیکورزم و عباس جمالی خیلی قبل‌تر از ٧٠ روز تمرین روی متن کار کردند ولی حقیقت این است که به نتیجه دلخواه نرسیدیم. حتی بهزاد آقاجمالی متنی نوشت اما خب در نهایت نشد و تصمیم گرفتیم با همان متن اصلی وارد تمرین شویم. کار چیزی حدود ١٨-١٧ بازیگر داشت که در جریان تمرین و حذف و ضافه‌های متن از تعداد آنها هم کاسته شد. عباس در تمام مراحل کنار کار ما بود و حضور داشت. قصد داشتم این را هم مشق کنم که متن در جریان تمرین کوتاه شود. شاید در کار بعدی طور دیگری رفتار کنم که قطعا هم همین خواهد بود چون طراحی‌های نمایش بعدی از همین حالا مشخص است. اتفاقا خیلی برایم جذاب است وقتی می‌گویید جسارت موجود در کار به چشم می‌آید.


این جسارت حاصل انباشت بعضی نیازها نبود؟ چون در دو نمایش قبلی کمی به فضای تئاتر معمول یا بدنه نزدیک شدید و امور تا حدی محافظه‌کارانه پیش رفت؟


نه، دقیقا مثل گذشته است.


مخالفم چون فکر می‌کنم حضور تهیه‌کننده یا پرداخت هزینه بازیگران چهره موجب شد گروه چندان امکان مشق و جسارت نداشته باشد.


نه، اصلا تهیه‌کننده نداشتیم. در همه تجربه‌های اخیر هزینه تولید برعهده خودم بوده و به نوعی تهیه‌کنندگی را هم انجام دادم.


ولی اسم شخصی در بروشور آمده که معمولا به عنوان تهیه‌کننده یا مدیرتولید می‌شناسیم.


درست است ولی این فرد از تجربه نمایش «ابرها» کنار گروه حضور داشت و اتفاق تازه‌ای نبود. از طرفی معتقدم هزینه‌های کار آنقدر زیاد است که پرداخت دستمزد بازیگر در آن گم می‌شود و جای نگرانی چندانی ندارد.


یعنی پرداخت دستمزد به رویا تیموریان، آزاده صمدی و دیگران نگرانی ایجاد نمی‌کرد؟


بازیگران نمایش «پنج ثانیه برف» اصلا دستمزد زیادی از من نگرفتند. اتفاقا رقمی که الان باید برای نمایش «بکت» بپردازم در مواردی از رقمی که به بازیگران نمایش «پنج ثانیه برف» پرداختم بیشتر است. نکته دیگر اینکه تعداد بازیگران نمایش «بکت» بیشتر از دو نمایش قبلی گروه است و باید به هزینه دکور سنگین و پیش‌تولید کار هم توجه کنیم. در مجموع معتقدم پرداخت دستمزد بازیگران چندان نگرانی به وجود نمی‌آورد. به عنوان مثال وقتی در نمایش «مالی سویینی» با صابر ابر هم کار کردم دستمزد زیادی از من نخواست. به هرحال علاقه داشتم «پنج ثانیه برف» را به شکلی که دیدید و «مالی سویینی» را به یک شکل دیگر تجربه کنم. اتفاقا در کارهایم خیلی خودخواه هستم و هرطور بخواهم کار می‌کنم. این طور نیست که اگر تهیه‌کننده‌ای پای کار باشد اجازه دخالت بدهم. از همین حالا می‌گویم نمایش بعدی گروه تئاتر مشق با سه بازیگر چهره روی صحنه می‌رود و همه‌چیز به انتخاب خودم بستگی دارد.


انتخاب‌ها بر چه اساس اتفاق می‌افتد؟


براساس شرایط شخصی خودم. شاید بیانش چندان جالب نباشد ولی همه‌چیز به احوال خودم بستگی دارد. یک زمان دوست ندارم کار ساکن مثل «مالی سویینی» روی صحنه ببرم پس «بکت» کار می‌کنم و برعکس. اینکه کار مورد نظر خودم را انجام بدهم خیلی برایم اهمیت دارد و تا الان کسی دخالت نداشته. گاهی دوست دارم نمایشی را با تعداد جلسه‌های تمرینی کم روی صحنه بیاورم، زمانی تصمیم می‌گیرم ماه‌ها تمرین کنم پس همین کار را انجام می‌دهم. حتی به بازیگرهای چهره و باتجربه اجازه دخالت نمی‌دهم. تمام این کله‌شقی‌ها هم آگاهانه اتفاق می‌افتد.


تا به حال نشده تهیه‌کننده یا مدیر سالن پیشنهاد حضور بازیگر چهره را مطرح کند؟ چون برای بعضی کارگردان‌ها اتفاق می‌افتد.


من همچنین مواردی را شنیده‌ام ولی حقیت امر این است که تا به حال برای خودم اتفاق نیفتاده و با این پیشنهادها مواجه نشده‌ام. حتی بعضی مدیران سالن‌ها که خیلی به مطرح کردن پیشنهادهایی از این دست شهرت دارند با من وارد چنین دیالوگ‌هایی نمی‌شوند چون اگر اتفاق بیفتد و سوال کنند بازیگران نمایش چه افرادی هستند؟ پاسخ می‌دهم «به شما ارتباطی ندارد.»


فکر نمی‌کنید با شرایط فعلی تئاتر ریسک گروه مضاعف می‌شود؟ چون علاوه بر آنچه در پروسه خلق نمایش – از تمرین تا اجرا – اتفاق می‌افتد گروه روی تماشاگر و سالن اجرا هم ریسک کرده است.



 


 بازی « تاج و تخت» ادامه دارد

بله، ریسک بسیار بسیار مهمی است و حقیقتا تاوان دارد. همین تاوان را در اجرای «مالی سویینی» پرداختم چون قبل از آن نمایش «p٢» را اجرا کرده بودم که با استقبال تماشاگران مواجه شد. همان تماشاگر وقتی به تماشاخانه ایرانشهر آمد چیزی کاملا متفاوت از کار قبلی را روی صحنه دید و این روند تا امروز ادامه داشته. اما نکته جالب اینجاست که بعضی مخاطبان هم با من همراه شده‌اند چون می‌دانند قرار است در هر نمایش خط گذشته را بشکنیم و به تجربه‌ای تازه برسیم. حالا امکان دارد در راه این مشق شکست بخورم که معتقدم هیچ ایرادی ندارد. اینطور نیست که به خودم بگویم: «مرتضی تو حتما باید نمایشی بدون نقص اجرا کنی.»

الان بهای بلیت نمایش «بکت» چقدر است؟


٢۵ و ۴٠ هزار تومان.


فکر نمی‌کنید مشق کردن با بلیت ۴٠ هزار تومانی به نوعی محل اشکال است؟


فقط سه ردیف بلیت ۴٠ هزار تومانی داریم و باقی بهای کمتری دارد. همچنین بلیت نمایش برای دانشجویان به صورت نیم‌بها محاسبه می‌شود که به رقم ١٢ هزار تومان هم می‌رسیم. ولی شخصا معتقدم با بلیت ١٠٠ هزار تومانی هم می‌شود مشق کرد، چون بهای بلیت ارزش یک نمایش را کم یا اضافه نمی‌کند.


اما به نظر من وقتی ما به فکر مخاطب باشیم دیگر بهای ١٠٠ هزار تومان برای تمرین تعیین نمی‌کنیم. چون باید ببینیم در ازای این مبلغ چه چیز به دست می‌آورد.


نه اینکه به فکر مخاطب نباشم اما به نظرم ما در نهایت کار خودمان را انجام می‌دهیم. مگر در نمایش «مالی سویینی» به تماشاگر فکر کردم؟ این نمایش هم باید این طور باشد. اصرار دارم ایرادی نداشت اگر بهای بلیت ١٠٠ هزار تومان تعیین می‌شد چرا؟ چون ما به اجبار دست تماشاگر را نمی‌کشیم تا به سالن بیاید. اگر رضایت داشته باشد بهای تعیین شده را می‌پردازد و اگر نه خب به سالن نمی‌آید و کار بدون تماشاگر روی صحنه می‌رود. در آن صورت شرایط متفاوتی حاکم می‌شود.


بیایید به اجرا بازگردیم. به نظر شما بازی بسکتبال و قواعدش چطور می‌توانست در خدمت ایده اصلی نمایش باشد؟ آیا فقط صرف یک بازی کافی بود؟


بله. رابطه‌ها و صحبت‌های شخصیت‌ها در نمایش هم به همین مساله اشاره دارد. تمام دیالوگ‌ها پیرامون بازی می‌گذرد و بی‌اغراق بگویم ٨٠ درصد متن بحث بازی را پیش می‌کشد. به کارگیری بازی بسکتبال کاملا با ایده مورد نظر منطبق بود.


الان بعد از ٨٠ روز تمرین راضی هستید؟


نمایش «بکت» بگیر نگیر زیادی دارد و تفاوت بین کیفیت هر اجرا محسوس است. مثلا یک شب تا ٧٠ درصد به ریتم درست و کیفیت خوب می‌رسیم ولی شب بعد با افت ملموس مواجه می‌شویم. جالب است که همان میزانسن‌ها اجرا می‌شود و همان دیالوگ‌ها بیان می‌شود، ولی اتفاق شکل نمی‌گیرد.


در نهایت قرار است تا کجا پیش بروید؟


تا جایی که به ریتم درست برسیم و نوسان را تا جایی که امکان دارد کاهش دهیم. قصد دارم کاری کنم که بازیگرها کارمند اجرا نباشند. البته اتفاق‌های پشت صحنه قبل از اجرا هم مزید بر علت است، مثلا اگر سالن با تاخیر در اختیار ما گذاشته شود عملا در اجرا به مشکل برمی‌خوریم. تمرین همزمان برای کاهش دادن تفاوت کیفی اجراهای مختلف است.


اصولا چه چیز موجب می‌شود در شرایط موجود ریسک چنین آزمون و خطایی را قبول کنید؟


کله‌شقی (با خنده).


نگران درآمد نیستید؟


نه، از وقتی تجربه کارگردانی را شروع کردم بحث پول نداشتم. حتی وقتی نمایش «مالی سویینی» را روی صحنه بردم که حرف و حدیث‌های زیادی به همراه داشت نگاه مادی برایم مطرح نبود. آن زمان افراد زیادی گفتند این نمایش فقط برای پول درآوردن کار شده درحالی که ابدا چنین چیزی نبود و این اظهارنظرها خیلی ناراحتم می‌کرد. چون هیچ‌وقت بحث پول درآوردن از تئاتر به معنایی که این روزها رایج است در ذهنم نبود. بیشتر به تئاتر فکر می‌کنم و به نظرم ذات تئاتر چیزی است که اهمیت دارد.



 


گرچه در دانشگاه‌های ما به دانشجو آموزش می‌دهند که اتفاقا تئاتر مهم نیست.


 


همیشه به بچه‌های گروه هم می‌گویم ما کار خودمان را پیش می‌بریم و اتفاقا بهترین کار این است که ببینیم دیگران چه می‌کنند، ما آن را انجام ندهیم. شعار نمی‌دهم چون همین الان می‌توانم نمایش «مالی سویینی» که درخواست‌های متعددی دارد را اجرا کنم و مثلا ٨٠ میلیون تومان به جیب بزنم. ولی بازتولید نمی‌کنم و ترجیح می‌دهم یک نمایش با ریسک بالا روی صحنه داشته باشم. اصلا هم اهمیت ندارد که در گیشه شکست بخورم چون نفس تئاتر و درس گرفتن از تجربه‌ها برایم مهم است.

کار بعدی چقدر تفاوت دارد؟


کاملا با آنچه تا به حال از گروه تئاتر مشق دیده‌اید تفاوت دارد. می‌خواهیم مشق تازه کنیم.
دیدگاه‌ها(۰)





درباره‌ی نمایش «بکت»؛ بازی «تاج و تخت» ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر